ری کی و کارما قسمت نهایی

ری کی و کارما قسمت نهایی

 

ای ارباب کارما اگر قرار است برای کمک به پیرزنی خسته که کیسه های میوه بر دستان مادرانه اش سنگینی می کنند برای من کارما بنویسی بنویس با جان و دل می پذیرم

ای ارباب کارما اگر قرار است برای دادن جایم در مترو به پیرمردی نحیف که سرپا ایستاده است برایم کارما بنویسی بنویس انرا با جان و دل می پذیرم

ای ارباب کارما اگر قرار است برای خریدن صد شاخه گل سرخ از یک کودک خیابانی برایم کارما بنویسی بنویس انرا با جان و دل می پذیرم

ای ارباب کارما اگر قرار است برای احیای نبض و نفس یک مرد که پدر سه کودک خردسال و همسر یک زن مهربان است برایم کارما بنویسی بنویس انرا با جان و دل می پذیرم

ای ارباب کارما اگر قرار است برای پانسمان و زدن امپول وریدی و بخیه بیماران و مجروحان برایم کارما بنویسی،فارغ از اینکه لیاقتشان هست یا نیست،بنویس،با جان و دل می پذیرم

ای ارباب کارما اگر قرار است برای رهاندن صدها نفر(پدر پسر امانت انسان) از غرق شدن در استخرها و دریا برایم کارما بنویسی بنویس،انرا با جان و دل می پذیرم

ای ارباب کارما اگر قرار است برای نجات دهها تن (پدر ها مادرها فرزندها امانات انسانها) در کولاکها و کوههای برفگیر سترگ برایم کارما بنویس بنویس با جان و دل می پذیرم

ای ارباب کارما اگر قرار است برای اهدای برنج و مرغ و روغن به خانواده های بی بضاعت،فارغ از اینکه فقر سرنوشتشان هست یا نیست،بنویس،با جان و دل می پذیرم

ای ارباب کارما اگز قرار است برای تهیه جهاز یک عروس یا پول عروسی یک داماد برایم کارما بنویسی،فارغ از اینکه بی ابرویی در سرنوشتشان بوده است یا نه،می پذیرم ،بنویس

ای ارباب کارما اگر قرار است برای کمک به رد شدن یک پسر کوچک از عرض خیابان برایم کارما بنویسی بنویس انرا با جان و دل می پذیرم

ای ارباب کارما اگر قرار است برای کمک به احیای دریاچه ارومیه برایم کارما بنویسی بنویس فارغ از پلشتی ها و زیاده طلبی مردمانش کارمایش را با جان و دل می پذیرم

ای ارباب کارما اگر قرار است برای باراندن برف و باران بر لبهای تشنه گیاهان و جانوران و مردمان شهرهای الوده برایم کارما بنویسی فارغ از اینکه حقشان است یا نیست بنویس با جان و دل می پذیرم

ای ارباب کارما اگر قرار است برای وزاندن باد به هوای شهرهای الوده و پاک کردنش برایم کارما بنویسی فارغ از اینکه سرطان و مرگ حقشان است یا نیست بنویس با جان و دل می پذیرم

ای ارباب کارما اگر قرار است برای ری کی دادن به یک کودک سرطانی برایم کارما بنویسی فارغ از اینکه این بیماری درسی است برای پدر و مادرش یا عذابی است برای روح جمعی ، بنویس،با جان و دل می پذیرم

ای ارباب کارما اگر قرار است برای ری کی دادن به مادری که فرزندش برای سلامتی اش گریه می کند برایم کارما بنویسی بنویس با جان و دل می پذیرم

ای ارباب کارما اگر قرار است برای ری کی دادن به بحرانهای جهانی فارغ از اینکه جنگ و درد درسی در سرنوشتشان است برایم کارما بنویسی بنویس،با جان و دل می پذیرم

ای ارابا کارما اگر قرار است برای اموزش ری کی به عزیزانم برایم کارما بنویسی فارغ از اینکه در جهل و حرص و آز،نفرت و بی زاری زیستن در سرنوشتشان بوده است،بنویس با جان و دل می پذیرم

ای ارباب کارما می دانم و درک کرده ام با تک تک سلولهایم که مهربانی اول و اخر است

درک کرده ام زمانی که  مهربانی را با تعادل ذهن و انتخاب اگاهانه همراه سازم می توانم بر دوش بکشم انچه که دیگران را می ترساند

بر دوشم بگذار

و بدان که دوستشان دارم با تک تک سلولهایم

دوستتان دارم ای از کارما ترسندگان ترسو

داوود امین الرعایا

دی ماه 92

تبریز

داستانهای قدیمی در reikividya.blogfa.com

(با دیدن حس،بازگشت به ان دو حفره گرم و سرد یا ان پل جاودانی و سپس تبدیل واکنش ناخوداگاه به کنش اگاهانه رها شوید از ترسها)

 

نقطه ضعف 2

نقطه ضعف 2

در مورد مطلب نقطه ضعف که چند روز پیش نوشتم چند نکته مهم هست که می بایست بدانیم

تا بتوانیم واکنش ناخوداگاه را به کنش اگاهانه مبدل کنیم

کنش اگاهانه که مهر و شفقت نیز در ان موجود باشد

یادم می اید روزهایی را که در سیدنی زندگی می کردم اگر کسی به ملیتم توهین می کرد بسیار ناراحت می شدم و حتما به هر نحوی شده بود حقش را کف دستش می گذاشتم تا دیگر از این اشتباهات نکند

روزگاری گذشت تا با فرهنگ،هنر،عرفان و تاریخ سرزمینم اشنا شدم

انقدر این معارف زیبا بود که احترامی قلبی به مادر وطن در وجودم جوشید

روزگاری گذشت تا حتی نیمه تاریک ملت و ملیتم را نیز پذیرفتم

زان پس اگر کسی به ملتم و ملیتم توهین می کرد

رنج درونش را می توانستم حس کنم

و مهر و شفقت نسبت به او و درد و رنجش می جوشید و در صدد بر نمی امدم تا به او اثبات کنم که اشتباه می کند و حق با من است

رهایش می کردم بی تفسیر بی قضاوت بی منت

و سالهاست که کسی به ملت و ملیتم توهین نکرده است

یادم میاید که اگر کسی به دینم توهین می کرد

بسیار عصبی و ناراحت با او برخورد فیزیکی می کردم تا دیگر از این اشتباهات نکند

زمانی سپری شد تا توانستم عمق و زیبایی دینم ،رسولش و فرزندانش را به صورت قلبی درک کنم (از استادی که مرا اموخت سپاسگزارم)

زمانی سپری شد تا نیمه تاریک (تفاسیر شخصی و فرقه ای (طالبان القاعده ....از) دینم را هم پذیرفتم

زان پس اگر کسی به دینم توهین میکرد درد و رنجش را حس می کردم و می دانستم که درد و رنج او را وادار به توهین به دین و اعتقادات کسی کرده است

می توانستم او را ببخشم و رهایش کنم

و سالهاست که کسی به دینم توهین نکرده است

یادم میاید زمانی اگر کسی به پدر و مادرم توهین می کرد به طور حتم تا زمانی که فاق شلوارش را بر سرش سفره نمی کردم و یا تمام شیشه های خانه و ماشینش را نمی شکستم رهایش نمی کردم

روزگاری گذشت تا خداوند نعمت پدر بودن را به من ارزانی داشت

زان پس تازه به عظمت محبت و جانفشانی های پدر و مادرم اشنا شدم

عشق به انها در درونم می جوشد

اگر کسی به انها توهین می کرد،درد و رنجش را حس می کردم

می دانستم که ان فرد می خواهد درد و رنجش را تسکین دهد و برای اینکار توهین را انتخاب کرده است

من عاشق پدر و مادرم هستم و حرفهای انها حتی به گرد پای انها هم نخواهد رسید

من حتی نیمه تاریک وجود انها را نیز پذیرفته ام

می توانستم ببخشم و رهایش کنم

و ماه هاست که کسی به پدر و مادم توهین نکرده است

یادم می اید اگر روزی کسی به (من) ام توهین می کرد تا روزگارش را سیاه نمی کردم دست از نقشه کشیدن و حمله کردن بر نمی داشتم

روزگاری گذشت تا توانستم به درون بروم و ببینم که در درونم چه چیزهایی نهفته است

مهر و شفقت را نثارش کردم و درد و رنجش را پذیرفتم

نیمه تاریک وجودم را دیدم و مهر و محبت را به او هدیه کردم

زان پس اگر کسی به (من) ام توهین کند به او حق می دهم

به او واکنش ناخوداگاه نشان نمی دهم

می بخشم و رهایش می کنم

و مدتی است که کسی به (من) ام توهین نکرده

و اکنون وقتی کسی به اساتیدم هم کلاسی هایم و شاگردانم،دست نوشته هایم و ری کی توهین می کند

ناراحت می شوم

ناراحت می شوم

ناراحت می شوم

اما در درونم از ان فرد سپاسگزارم

چون به من یاد اوری می کند که هنوز اساتیدم را نشناخته ام

هنوز ری کی را نشناخته ام

هنوز دوست داشتن هم کلاسی ها و شاگردانم عمیق و قلبی نیست

از او سپاسگزارم

هرچند که درد و رنجی جانکاه بر وجودم می ریزد

سپاسگزارم

 سپاسگزارم

او به من نشان می دهد که تعصب در درونم هست

جهل در درونم هست

بی ایمانی در درونم هست

هست و من هنوز نپذیرفتمشان

هست و هنوز ما به صلح نرسیده ایم

هست و من هنوز میل دارم پنهانشان کنم

هست و من هنوز سرکوبشان می کنم

هست و من هنوز از دست بودنشان ناراحت هستم

 

و می دانم که می بایست حرکتم را ادامه دهم

تمریناتم را ادامه دهم تا

 شاید

 روزی بتوانم درکی صحیح ازاساتیدم،ری کی و دوستانم به دست بیاورم و

ان فرد را ببخشم و رها کنم

و خودم را ببخشم و رها سازم

رها و رهاتر

رها و رهاتر

دوستتان دارم

داوود امین الرعایا

دی ماه 92

تبریز

ایا ری کی مقدس است

آیا ری کی مقدس است؟

اگر ما ری کی را مقدس بدانیم

بر طبق الگوریتمهای کهن خرد جمعی می بایست به دنبال فرد مقدسی  بگردیم که سمبلی کنیم عکسش را یا مجسمه اش را

بهترین فرد برای مقدس شدن در ری کی استاد اوسویی است

که هم بنیانگذار بوده است و کاشف و هم مرده است

هر استادی می تواند به راحتی پشت یک فرد مقدس مرده پنهان شود و تفاسیر محیرالعقولش را به خورد دیگرمردمان زنده دهد

و این همان کاری است که می بینیم در تاریخ  فرقه های مختلف به وفور رخ داده است

و رنج روزافزونی شده بر شانه های دردمند نوع بشر

مقدس شدن ری کی راه را باز میکند که عده ای به عنوان واسطه مشغول به شغل تقریبا شریف واسطه گری شوند و منابع متنابهی از ارادت،پول،مرید،like و امثالهم را به جیب و جوب بزنند.)

مقدس شدن ری کی م یتواند موجب بیماری های روانی شدیدی شود

از افسردگی و اضطراب مزمن گرفته تا خودکشی های حقیقی و نمایشی

راز پنهان این امر ایجاد تعارض در ذهن مثلث گون افراد بیمار است

تعارض گرایش اجتناب که از خطرناکترین انواع تعارضات است در ذهن بیمار و مثلث گونه افراد موجب بیماری های روان تنی حاد می شود

که معمولا از سمت هیچ کس به عنوان ریشه شناسایی نشده و نمی شود

ذهن مثلث گونه مقدس ترین چیز ماهیت اجتماعی فرد را در بالاتری راسش قرار می دهد و برچسب مقدس بر ان میزند

اگر مفهومی دیگر و یا حتی اسمی دیگر وارد زندگی شخص شود و همان برچسب را بر پیشانی داشته باشد

جنگ بر چسب ها در ذهن فرد بیچاره شروع می شود

ای داد بیداد

مقدس اعلام کردن ری کی موجب می شود هاله ای از تقدس به دور اساتید و شاگردان ری کی بالا ایجاد شود که در حقیقت حفاظی است اهریمنی که منیت انان را حفاظت می کند و راه پیش رفت انان به سوی اعماق بی انتهای درون را می بندد

انان خود را از مردمان عادی برتر می بینند و راه هرگونه سوال و جواب را مسدود می کنند

انان از هرگونه شک و تردید بی زار می شوند و شکاک و مردد را به بدترین عذابهای ممکنه و غیرممکنه عقوبت می کنند

انان به جای تامین نیروی حیات از منبع ان محتاج و وابسته تحسین کنندگان و پاچه خواران شده و در چرخه باطل دور می زنند و دور می زنند

مقدس اعلام کردن ری کی راه را بر تحقیق منتقدانه بر زندگی بانیان، گسترش دهندگان وکاربران ان می بندد و همین امر موجب افزایش خرافات و افزودنی های عجیب و غریب در قالب ادعای وحی،الهام،شهود،بینش و... از سوی مدعیان می گردد

مقدس اعلام کردن ری کی موجب جذب ذهنهای بیماری می گردد که به دنبال چیز خاصی هستند که تمام رنج و درد انان را با راحتترین و بی دردسرترین راه و صد البته کم خرج ترین التیام بخشد

راحتترین و بی دردسرترین و ارزانترین همان چیزی است که ذهنهای بیمار فرافکن به دنبال ان می گردند

و همین ذهنهای بیمار با یک حس خوش ایند و یک بهبودی موقت تبدیل به شمشیرزنانی بی رحم و مروت می گردند که هرکسی را که سوالی نابجا در مورد ری کی بپرسد از دم تیغ می گذرانند

و همین ذهنهای بیمار با یک حس ناخوش ایند و یا قطع شدن حسهای خوش ایند تبدیل به دشمنان قسم خورده ری کی شده و تبدیل به شمشیرزنانی می شوند که هر کس که در مورد ریکی حرفی می زند را از دم تیغ می گذرانند

خدا رحم کند و شفا دهد

مقدس اعلام کردن ریکی نیمه دیگری هم دارد

هر سکه دو رو دارد

نامقدس شدن خود به خودی همه چیزهای دیگر

شیطانی شدن همه کلاسهای دیگر

غیرارگانیکی شدن همه اساتید دیگر

منبع نیروهای منفی شدن همه جستجوگران دیگر

فرد به ری کی می پیوندد برای ارامش بیشتر

ناگاه خود را در میانه نبرد مثبت علیه منفی

و نور علیه ظلمت می بیند

شروع می کند به قضاوت وتفسیر

چی نوره چی تاریکی؟

چی مثبته چی منفی؟

این خوبه این بد

این ارزشه این ضد ارزش

و در میانه تفسیر هر حرکتی یا هر حسی چه خوش ایند چه ناخوش ایند

درگیر هزار و یک سوال از سوی ذهن بیمار می گردد

در طی روز هزاران هزار حس به سراغش می ایند که می توان هر کدام را هزاران هزار بار در جهات مختلف و متضاد متقاطع و متوازی تفسیر کرد

(میتوان از ری کی سواستفاده کرد را بخوانید)

و این حیرت و سرگردانی در میان تفاسیر او را تا سرحد جنون می برد

بیشتر اوفات افراد ترجیح می دهند به جای فکرکردن به دست و پای ان فرد مقدس شده (استاد اعظم)  بیافتند تا او زحمت تفسیر و قضاوت را بر عهده بگیرد

و نمی داند که با هر تفسیر ان فرد تمام مسیر زندگی و ذهن او به صورت اساسی جابجا خواهد شد(هرچند در نهایت تجربه است)

معمولا تم اصلی تفاسیر تکراری است:

حسهای خوش ایند تو نشانه توجه ما و مکتب ما و ارواح اساتیدما به تو است

تو در قبال جان نثاری ها و فداکاری هایت با این حس گرما یا گزگز یا مورموریا جیزجیز متبرک شده ای (به یاد عاملان عملیات انتحاری تندروها میافتم که به طمع به دست اوردن بزرگترین حس خوش ایند ،خودشان و زن و بچه مردم را تکه تکه می کنند)

و در زمانی که حس ناخوش ایندی جسم و ذهن فرد را فرا می گیرد دو راه تفسیری هست:

1.نیروهای منفی و شیطانی دشمنان ما (همان رقیبان) بر تو اثر کرده

ان دشمنان (همان رقیبان) اساتید جادوی سیاه واربابان غیرارگانیکها هستند

پس بر ما (بر تو) واجب است که این ناپاکان (همان رقیبان) را از صحنه جهان ری کی پاک کنیم(پاک کنی)

پس این نارنجک را در چاکرای ریشه ات جاسازی کن و در بین ان مردمان ناپاک و منفی ضامنش را بکش تا از چاکرای تاج به نیروانا پرتاب شوی و از این قفس خاکی ازاد و رها گردی

سلام مارا هم به راهنمایان روحی و راهنمایان ری کی برسان

در ساتوری به عشق و حال مشغول باش تا ما هم به تو ملحق شویم

2.این حس ناخوش ایند نشانه این است که تو شک کرده ای به مبانی پاک ری کی به استاد اعظم به اصول ری کی و این شک است که حسی ناخوش ایند در درون تو ایجاد کرده است

اعتراف کن (confess)

دهنت را اب بکش

زبانت را گاز بگیر

و دیگر هم از این غلطها مکن

والا خوراک غیرارگانیکها می شوی و انها دماغت را گاز می گیرند.)

وقتی که ری کی مقدس گردد رنج بشر چند برابر می گردد

 

از استادی روشن ضمیر در کرانه رود گنگ پرسیدم

ایا این نیروی شفابخشی که جاری است و ساری است قدسی است؟

لبخندی مهربانانه زد و گفت فرزندم همراهم بیا

مرا به دامنه های کایلاش برد

انجا که به هرجا می نگریستم طبیعت بود

سنگ و خاک و درخت و جانوران و رودها و دریاها و اقانوس ها  و ابشار و افتاب و ابر و باد وماه و ستارگان و مردابها وباتلاقها و لاشه ها و لاشخورها و پشگل ها وتاپاله ها  .....

همه چیز بود

غیر از ذهن ساخته های بشر

غیر از دست ساخته های بشر

استاد پرسید:

کدام یک از این چیزها قدسی نیست؟

نگریستم

خوب نگریستم

دقیق نگریستم

با ذهنی متعادل نگریستم

همه چیز را همینجور که بود نگریستم

حیرت کردم حیرت کردم حیرت کردم

و در درونم پاسخم جوشید

لب به لبم کرد

لبریزم کرد

در سینه ام قرار نیافت و بر قلمم جاری شد

سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم

دوستتان دارم

داوود امین الرعایا

دی ماه 92

تبریز

 

 

پاکساری هوای کشورمان

از همه دوستان عزیزم که برای پاکسازی،جارو،جاری و متعادل کردن هوای تهران و تبریز تلاش کردند بسیار سپاس گذار هستم

امیددارم که خداوند بر زندگانی شما رحمت و برکاتش را روز به روز بیشتر و بیشتر سازد

دوستان عزیزم به ترتیب حروف الفبا:

ابر آفتاب باد باران برف و ....))

و دوستانی که تعادل ذهنشان را حفظ می کنند و مغرور نمی شوند که من بودم من بودم

لطفا زین پس به فکر عموم مردم هم باشید و در این شرایط قبل از فراخوان و التماس و استغاثه به داد مردم برسید

دوستدارتان داوود امین الرعایا

دی ماه 92

تبریز

سلام بر دوستان عزیزم

 مدتی است که مشغول فیس بوک شده ام و مقالات و مطالب را انجا می گذارم

خوشحال می شوم که سری به ما بزنید

REIKI SATVA GROUP

REIKI SATVA PAGE

مارا از نظرات زیبایتان بهره مند سازید

 شادباد

داوود امین الرعایا

دی ماه ۹۲

تبریز

 

تعصب به ری کی یک

نقطه ضعف

 

همه ما نقطه ضعفهایی داریم

از کم رنگ تا پررنگ

از حیاتی تا بی اهمیت

وقتی توی خیابون با یک غریبه دعوامون می شه اون ادم ناخوداگاه دست روی کم اهمیتها می گذاره و بهشون توهین می کنه

وقتی با ادمهای نزدیک،خیلی نزدیک دعوامون می شه اون ادم ناخوداگاه به حیاتی ترین هاشون توهین می کنه

شاید برای کسی پدر مادرش باشند

برای کسی ملت و ملیتش

برای کسی دین و مذهبش

نکته مهم اونجاست که اون ادمها پیدا می کنند و مارا تا سرحد مرگ رنج می دهند

و ما واکنش نشان می دهیم

همینطوری میشه که جلوی قاضی می ایستند و می گویند

جناب قاضی دست خودم نبود

خون و خشم جلوی چشمانم را گرفت

دیگه هیچی نفهمیدم

به خودم که اومدم دیدم طرف افتاده و دیگه نفس نمی کشه

به خدا دست خودم نبود

به خدا دست خودم نبود

وقتی کسی که به من نزدیکه می خواد بهم توهین کنه

اول تمرین کردنم را مسخره می کنه و همه این کارها را بی فایده و مسخره می داند

قدم دوم توهین به استادانم  و اشاره به کلاه بردار بودن و شیاد بودنشان است

قدم سوم توهین به شاگردانم و هم کلاسی هایم است

توهین به ری کی و دست نوشته هایم اجزای بعدی این حرکت خودجوش را تشکیل می دهد

همه این ها همه جا در همه وقت بین افراد مختلف پیش می اید

چیزی که برایم مهم است این است که چرا

ری کی استادانم تمریناتم دست نوشته هایم شاگردانم و دوستانم نقطه ضعف من شده اند؟

چرا می شود با توهین به انها مرا عصبانی کرد؟

چرا می شود با مسخره کردن انها مرا دیوانه کرد

جواب ساده است

تعصب

تعصب تعصب

جهل جهل جهل

نبود ایمان ایمان ایمان

برگی از دفتر خاطرات یک دیوانه در قفس

دوستتان دارم ای عاقلان ازاد

داوود امین الرعایا

دی ما 92

تبریز

تعصب به ری کی

نقطه ضعف 2

در مورد مطلب نقطه ضعف که چند روز پیش نوشتم چند نکته مهم هست که می بایست بدانیم

تا بتوانیم واکنش ناخوداگاه را به کنش اگاهانه مبدل کنیم

کنش اگاهانه که مهر و شفقت نیز در ان موجود باشد

یادم می اید روزهایی را که در سیدنی زندگی می کردم اگر کسی به ملیتم توهین می کرد بسیار ناراحت می شدم و حتما به هر نحوی شده بود حقش را کف دستش می گذاشتم تا دیگر از این اشتباهات نکند

روزگاری گذشت تا با فرهنگ،هنر،عرفان و تاریخ سرزمینم اشنا شدم

انقدر این معارف زیبا بود که احترامی قلبی به مادر وطن در وجودم جوشید

روزگاری گذشت تا حتی نیمه تاریک ملت و ملیتم را نیز پذیرفتم

زان پس اگر کسی به ملتم و ملیتم توهین می کرد

رنج درونش را می توانستم حس کنم

و مهر و شفقت نسبت به او و درد و رنجش می جوشید و در صدد بر نمی امدم تا به او اثبات کنم که اشتباه می کند و حق با من است

رهایش می کردم بی تفسیر بی قضاوت بی منت

و سالهاست که کسی به ملت و ملیتم توهین نکرده است

یادم میاید که اگر کسی به دینم توهین می کرد

بسیار عصبی و ناراحت با او برخورد فیزیکی می کردم تا دیگر از این اشتباهات نکند

زمانی سپری شد تا توانستم عمق و زیبایی دینم ،رسولش و فرزندانش را به صورت قلبی درک کنم (از استادی که مرا اموخت سپاسگزارم)

زمانی سپری شد تا نیمه تاریک (تفاسیر شخصی و فرقه ای (طالبان القاعده ....از) دینم را هم پذیرفتم

زان پس اگر کسی به دینم توهین میکرد درد و رنجش را حس می کردم و می دانستم که درد و رنج او را وادار به توهین به دین و اعتقادات کسی کرده است

می توانستم او را ببخشم و رهایش کنم

و سالهاست که کسی به دینم توهین نکرده است

یادم میاید زمانی اگر کسی به پدر و مادرم توهین می کرد به طور حتم تا زمانی که فاق شلوارش را بر سرش سفره نمی کردم و یا تمام شیشه های خانه و ماشینش را نمی شکستم رهایش نمی کردم

روزگاری گذشت تا خداوند نعمت پدر بودن را به من ارزانی داشت

زان پس تازه به عظمت محبت و جانفشانی های پدر و مادرم اشنا شدم

عشق به انها در درونم می جوشد

اگر کسی به انها توهین می کرد،درد و رنجش را حس می کردم

می دانستم که ان فرد می خواهد درد و رنجش را تسکین دهد و برای اینکار توهین را انتخاب کرده است

من عاشق پدر و مادرم هستم و حرفهای انها حتی به گرد پای انها هم نخواهد رسید

من حتی نیمه تاریک وجود انها را نیز پذیرفته ام

می توانستم ببخشم و رهایش کنم

و ماه هاست که کسی به پدر و مادم توهین نکرده است

یادم می اید اگر روزی کسی به (من) ام توهین می کرد تا روزگارش را سیاه نمی کردم دست از نقشه کشیدن و حمله کردن بر نمی داشتم

روزگاری گذشت تا توانستم به درون بروم و ببینم که در درونم چه چیزهایی نهفته است

مهر و شفقت را نثارش کردم و درد و رنجش را پذیرفتم

نیمه تاریک وجودم را دیدم و مهر و محبت را به او هدیه کردم

زان پس اگر کسی به (من) ام توهین کند به او حق می دهم

به او واکنش ناخوداگاه نشان نمی دهم

می بخشم و رهایش می کنم

و مدتی است که کسی به (من) ام توهین نکرده

و اکنون وقتی کسی به اساتیدم هم کلاسی هایم و شاگردانم،دست نوشته هایم و ری کی توهین می کند

ناراحت می شوم

ناراحت می شوم

ناراحت می شوم

اما در درونم از ان فرد سپاسگزارم

چون به من یاد اوری می کند که هنوز اساتیدم را نشناخته ام

هنوز ری کی را نشناخته ام

هنوز دوست داشتن هم کلاسی ها و شاگردانم عمیق و قلبی نیست

از او سپاسگزارم

هرچند که درد و رنجی جانکاه بر وجودم می ریزد

سپاسگزارم

 سپاسگزارم

او به من نشان می دهد که تعصب در درونم هست

جهل در درونم هست

بی ایمانی در درونم هست

هست و من هنوز نپذیرفتمشان

هست و هنوز ما به صلح نرسیده ایم

هست و من هنوز میل دارم پنهانشان کنم

هست و من هنوز سرکوبشان می کنم

هست و من هنوز از دست بودنشان ناراحت هستم

 

و می دانم که می بایست حرکتم را ادامه دهم

تمریناتم را ادامه دهم تا

 شاید

 روزی بتوانم درکی صحیح ازاساتیدم،ری کی و دوستانم به دست بیاورم و

ان فرد را ببخشم و رها کنم

و خودم را ببخشم و رها سازم

رها و رهاتر

رها و رهاتر

دوستتان دارم

داوود امین الرعایا

دی ماه 92

تبریز

آیا همسویی ها متفاوت است؟

ایا اینکه همسویی ما توسط کدام مربی انجام شده فرق می کند
2-من سمبل 1و 2و3 را بخوبی در حین اجرا حس می کنم ولی حسی از سمبل دایکومیو ندارم به نظر شما علت آن چیست

 

با سلام و ارزوی سلامتی

بر طبق جزوات و درسهای استاد لی رند فرقی نمی کند

اما تجربه شخصی من  یک مقدار متفاوت است

دوستانی که از سایر کلاسها می ایند و همسویی می گیرند از تفاوت حس همسویی ها سخن می گویند

شاید بتوان لذت بیشتر و ارامش عمیقتر و تصویرهای ذهنی را از جمله این تفاوت ها نام برد

لازم به ذکر است که به نظر من هیچ کدام از این تجربیات نشانه بهتر بودن یا بدتر بودن یک همسویی نیست

صرفا جزو حسهای خوش ایند طبقه بندی می شود که درک خاصیت گدرا بودن انها خطی مشی اصلی کلاس ما است

و نه بها دادن به انها و حرص و از زدن برای بیشتر شدن و یا ترس و نگرانی از دست دادنشان

و در مورد نکته دوم

سمبل استادی بسیار لطیفتر است

و به خاطر لطافتش قدرتمند است

همانطور که می دانید اب قویترین عنصر است

به خاطر لطافت و شکل بذیریش

دوستانی که ذهن تیز و برشدار دارند و تمرینات تیز کردن ذهن و متعادل کردنش را مرتب انجام می دهند لطافت دای کو می یو را لمس می کنند

شاد و تن درست باشید

داوود امین الرعایا

دی ۹۲

تعریف ری کی

تعریف ری کی

 

ری کی ابزاری است که می شود از آن در جهت جاری کردن و متعادل کردن انرژی های راکد در کالبدهای موجودات زنده،مکانهای مختلف و زمان (گذشته،حال و آینده ) استفاده کرد.

استفاده مفید و کامل از این ابزار قدرتمند نیاز به تعادل ذهن دارد

تعادل ذهن زاییده پالایش ذهن است و نه محصول آرامش آن.

دوستتان دارم

داوود امین الرعایا (ساتوآ)

ری کی چیست؟

زی کی چیست:

1.ابزار 2.راه 3.روش 4.طریقت 5.مسلک 6.وادی 7.هنر 8.علم

 

ری کی یک ابزار است.

ری کی را ابزار معرفی می کنیم تا:

1.هیچگاه مقدس نشود.

(در مقاله ایا ری کی مقدس است؟ و یا منبع ری کی 1 و 2 بخوانید)

2.از ابزار می بایست استفاده کرد تا مثمر ثمر گردد.

صرف شرکت در کلاس ری کی یک و دو و سه و صد و سبکهای مختلف و هزارو یک سمبل متفاوت ری کی سود مند نخواهد بود

می بایست از ان استفاده کرد.

3.استفاده مدام و مکرر در موقعیتهای مختلف، استفاده متفکرانه و مدبرانه برای کار برروی بیماران مختلف ،مکان و زمان موجب مهارت می شود.استفاده بیشتر مهارت بیشتر

امکان دارد فردی که ری کی دو دارد ولی با ذهنی متعادل و خونسرد در هر موقعیتی از سه سمبل و یا هرم حفاظتی استفاده می کند مهارتی بسیار بیشتر از فردی داشته باشد که در صدوده سبک مختلف استادی گرفته و صدها سمبل جمع آوری کرده است.

4.از ابزار می توان سواستفاده کرد.

(در مقاله آیا می شود از ری کی سواستفاده کرد بخوانید)

5.ابزار محدودیت دارد.

(در مقاله آیا ری کی محدودیت دارد بخوانید)

6.همه می توانند از ان استفاده کنند فارغ از سن،جنس وعقاید.

7.ابزار می تواند اسیب بزند.

(در مقاله ایا ری کی آسیب می زند بخوانید)

ما به کوه می رویم

برای داشتن صعودی موفق

دست یابی به قله و برافراشتن پرچم منیتمان

نیاز به ابزار داریم

کفش مناسب لباس مناسب و .....

این ابزار مناسب هستند که کمک می کنند ما بتوانیم صعود خوبی داشته باشیم.

اگر

اگر

در اثر تمرین مرتب، منظم ،زیرنظرمربی کارازموده

با تنفس کامل و صحیح

نوشیدن اب به مقدار کافی

تغذیه بر اساس طبع و مزاجمان

خواب کافی و با کیفیت

قوای جسمانیمان را به خوبی پرورانده باشیم

با مشورت و همکاری یک راهنمای ماهر که بارها و بارها و بارها مسیر را رفته و برگشته.

(لطفا به فعل برگشتن،سالم برگشتن،زنده برگشتن توجه کافی بکنید)

جزییات سفر را برنامه ریزی کنید

همه این موارد در کنار هم به علاوه نیروی اراده ،انگیزه و از همه مهمتر صبوری صبوری صبوری (که نتیجه پالایش ذهن است) باعث صعود شما به قله خواهد شد.

ایا کافی است؟

بهترین کوهنوردان در بلندترین قله جهان (اورست) چند دقیقه ماندگارند؟

ایا انجا به زندگی ادامه می دهند؟

ایا انجا در ساحل ارامش لم می دهند و لیموناد می خورند؟و از مصاحبت پری پیکران لذت می برند؟

آیا آنجا رحل اقامت می افکنند و برای همیشه از سختی های زندگی روزمره راحت می شوند (فرار می کنند)

انها باز می گردند

بازمی گردند

بازمی گردند

با کوله باری پر از درس

درسهایی که مدیون برنامه ریزی

تمرین مرتب

انگیزه

 پشتکار

صبوری صبوری صبوری (پالایش ذهن)

مربی دانا و راهنمای بردبار است

زندگی روزمره و شب مره ما

راه ما است

زندگی روزمره

با همه الودگی ها و درد ها و رنجها و سرماها و گرماها

موفقیتها و شکستها

بالاوپایین ها

دوستی ها و دشمنی ها

خیانت ها و وفاداری ها

زندگی روزمره طریقت ما است

زندگی روزمره مسلک ما است

ری کی ابزاری است در جهت صعود موفق به قله آن

یکی از هزاران ابزاری که ما نیاز داریم

فراموش نکنیم

زنده و سالم برگشتن از قله مهمتر است

دوستتان دارم ای کوهنوردان عجول

داوود امین الرعایا

دی ماه 92

تبریز

You can find more articles about reiki in

Reikividyaşblogfa.com

ریکی ماده مخدر است 2

ایا ریکی ماده مخدر است؟ قسمت دوم

 

در کلاسهای ری کی در اغاز کلاس از شاگردان پرسیده می شود که هدف شما از شرکت در کلاس چیست؟

جوابها متفاوت است:

رسیدن به ارامش

رسیدن به سلامتی کامل

رسیدن به خوشبختی

رسیدن به همه ارزوهایم

رسیدن به قدرتهای زیاد

یافتن نیروهای شفابخش

بعضی ها هم فقط کنجکاوند

بعضی ها هم واقعا نمی دانند که چه می خواهند

 چون یکی از دوستانشان پیشنهاد کرده که برایشان خوب است امده اند

بعضی ها هم به زور همسرشان یا پدر و مادرشان یا فرزندانشان امده اند

همسر و فرزندان و والدین انها فکر می کنند که اگر انها به کلاس بیایند

خوب می شوند

((خوب شدن:هرچه که انها می خواهند را انجام بدهند هرچه که انها نمی خواهند را انجام ندهند))

دسته اخر همیشه دست خالی می روند

و دسته کنجکاوها که همیشه مقدار مناسبی شکاک هستند دست پرتر از باقی

آنهایی که به دنبال ارامش هستند

انهایی که به دنبال رهایی و فرار از درد و رنج هستند همیشه در اکثریت هستند

فرصت خوبی است که به انها مرهمی داد تا درد و رنجشان را فراموش کنند

تا در دنیای مانتراها و یانتراها غوطه ور شوند  

تا دردنیای تجسمهای مختلف غرق شوند

تا در دنیای تصورات مختلف غرق شوند و

فراموش کنند درد و رنج زندگی روزمره  را

آنها حاضرند برای هر مانترایی که انها را عمیقتر در بی حسی فرو برود پول خوبی بپردازند حتی ارادت حتی ازادی حتی جسمشان را

انها حاضرند برای هر یانترایی که انها را از هوشیاری دورتر سازد پول خوبی بپردازند حتی ارادت حتی ازادی حتی جسمشان را

انها حاضرند برای هر مراقبه و یا تصوری که انها را در سکرات عمیقتری از هپروت فر برد پول خوبی بپردازند حتی ارادت حتی ازادی حتی جسمشان را

این افراد خصوصیت دیگری هم دارند

از روبرو شدن با علت و علل درد و رنجشان بسیار وحشت دارند

از پرسیدن در مورد علت درد و رنجشان وحشت دارند

از فکر کردن در مورد علت درد و رنجشان وحشت دارند

اگر روزی سردرد بگیرند سریع به ری کی پناه می برند مانند کسی که به هرویین پناه می برد

اما اگر به انها بگویی علت سردردتان پرخوری دیشب است ناراحت می شوند

اگر به انها بگویی علت دل دردت مشروب خواری است غصه می خورند

اگر به انها بگویی علت یبوستت اب کم خوردن و کم تحرکی و تنبلی و دیر خوابیدن و دیر بیدار شدن است ناراحت می شوند

اگر به انها بگویی علت اضطراب روز افزونت خوردن مال مردم و رباخواری است بسیار اندوهگین می شوند انها برای از بین بردن اضطرابشان به دنبال چاکرای مربوطه می گردند

اگر به انها بگویی علت استرس مدامت دروغگویی های فضایی تو است بهشان بر می خورد

به دنبال سمبلی جدید هستند تا استرس را سرکوب کند

اگر به انها بگویی علت کابوسهای شبانه تو دزدی های مدام تو از محل کارت است افسرده می شوند

همواره به دنبال دست شفابخش استادی رویابین هستند

اگر به انها بگویی علت دردهای قاعدگی و یا زود انزالی تو دیدن مکرر فیلمهای جنسی است بسیار ناراحت می شوند

در عوض ،همیشه در همه حال و در همه جا به چاکرای یکشان رنگ قرمز و به چاکرای دویشان رنگ نارنجی می وزند

و به دنبال کسی می گردد که چاکرایشان را بگشاند

انها می گویند:

استادا شیخا مرادا دکترا پرفسورا .)))

ییییک دستی بکش و یییک (با فتحه و سه تشدید مشدد  روی ی)  فوتی بکن تا درد و رنج ما خوب شود و تمام دردهایمان فرار کنند و شفایی عاجل به ما عطا شود

شفایی که ماندگار باشد تاوقتی روی در نقاب خاک کشیدیم

البته این ماندگاری با شیوه اشتباه زندگی (خفاشگونه) ما هم مخدوش نشود ها

دریغا

همواره مانند اره در میان انسان گیر می کند

وسوسه آگاه کردنشان و یا درمان!!!! سرسریشان و

 پول.....

ارادت.....

تشکر.....

تحسین.....

LIKE………..

و کامنتهای بسیار خوش ایند

امان از دست این اره

که پیش می اید می برد

پس هم می رود می برد

این افراد ری کی را برای فرار از درد و رنج های فیزیکی و یا درد و رنجهای احساسی و عاطفی استفاده می کنند

تا در زندگی یک اتفاق ناخوشایند پیش می اید

با نفرت و بی زاری واکنش نشان می دهند

واکنش انها ری کی دادن است.

((اما چون واکنش ناخوداگاه و بر مبنای نفرت و بی زاری از حسهای ناخوش ایند و بدون تعادل ذهن است موجب درد و رنج بیشتر می شود))

تا در زندگی یکی از عزیزانشان اتفاقی ناخوش ایند روی میدهد

از سمبلهای ری کی استفاده می کنند

((اما چون واکنش ناخوداگاه و بر مبنای نفرت و بی زاری از حسهای ناخوش ایند و بدون تعادل ذهن است موجب درد و رنج بیشتر می شود))

تا پیش امدی ناراحت کننده اتفاق می افتد

انها ار هرم و جعبه ارزوها استفاده می کنند

((اما چون واکنش ناخوداگاه و بر مبنای نفرت و بی زاری از حسهای ناخوش ایند و بدون تعادل ذهن است موجب درد و رنج بیشتر می شود))

این عزیزان از ری کی مانند یک ماده مخدر استفاده می کنند

ماده مخدری که سطح هوشیاری انها را کاهش می دهد

ماده مخدری که در نهایت درد و رنج روز افزون نصیب انها می کند

انها در یک دور باطل می افتند

درد و رنج بیشتر ری کی بیشتر

ری کی بیشتر درد و رنج بیشتر

ری کی موجب درد و رنج انها نیست نیست نیست

ذهن بیمار و پالایش نشده علت و العلل است

واکنش ناخوداگاه انها به درد و رنج به علت نفرت و بیزاری از حسهای ناخوش ایند است که موجب اصلی درد و رنج انهاست

این همان حلقه مفقوده پالایش ذهن و ارامش ذهن در کلاسهای ری کی است.

این همان حلقه ایست که تلاش داریم آموزش دهیم روش یافتن آنرا

همواره سخن از ارامش بیشتر و عمیقتر است

اما در عمل می بینیم که حسهای خوش ایند شاگردان در مراحل اول بسیار بیشتر است از مرحله سوم

مانند معتادی که

 به خاطر دلبستگی به حسهای خوش ایند و حرص و از برای تکرارشان

مجبور است

مجبور است

دوز ماده تخدیر کننده را بیشتر کند

این نورکاران عزیر هم مجبورند برای حس نکردن درد ورنج زندگی بیشتر از ری کی استفاده کنند

این فرزندان عزیز مانند معتادی که

نفرت و بی زاری دارد از حسهای ناخوش ایند  و پر است از ترس و نگرانی برای تکرارشان

مجبور است

مجبور است

به دنبال سمبلهای جدید بدود

به دنبال همسویی های مکرر و اساتید قویتر بگردد

مانند معتادی بیچاره هر روز به دنبال مراقبه هایی توهم زاتر و عمیقتر بگردد تا بتواند درد و رنج زندگی را فراموش سازد

هر استادی که بتواند برای دقایقی انها را درخلسه و نشئه ای لذت بخش تر فرو برد استادی عظیم الشان تر و فردی معنوی تر است

روزها و ماهها با ان استاد و با ان کلاس و با ان سمبل حال و حول می کنند و از رنج روزمرگی فرار می کنند

روزی می بینند

که دیگر با حرفهای ان استاد حال نمی کنند

ان حالی را که قبلا از از مراقبه می بردند دیگر نمی برند

دیگر ان هارمونی که با سمبل عجیب و غریب جدید داشتند ندارند

دیگر آن نور و گرمای همیشگی به سراغشان نمی اید

دیگر آن لرزش و چرخش آشنا آنها را در فضا غوطه ور نمی سازد

دیگر از آن حس حرکت که از چاکرای تاج وارد می شد و از چاکرای ریشه به بیرون می پاشید خبری نیست

و فاجعه اینجا نیست

فاجعه اینجا آغاز می شود که سینه را جلو می دهیم و به دیگران می گوییم

من از این مرحله فراتر رفتم

دیگر با این چیزها حس مرا نمی گیرد

من معنوی تر شده ام

من  خودم محل تجلی سمبل هستم

من خودم محل اتصال اوسویی با منبع ری کی هستم و......

من استاد اعظم هستم

(مانده ام این اعظم بیچاره چه گناهی کرده که همه ادعای استادی او را می کنند)

اصلا من خودم منبع ری کی هستم

تا الان شکسته نفسی می کردم به کسی نمی گفتم.))

اگر با افرادی که اسیر مواد مخدر و توهم زا شده اند برخورد داشته باشید الگوریتمهای مشابهی را خواهید دید

اگر با افرادی که از پول به عنوان تخدیر کننده استفاده می کنند برخورد داشته باشید الگوریتمهای مشابه را می بینید

اگر با افرادی که از شهرت و قدرت به عنوان تخدیرکننده استفاده می کنند برخورد داشته باشید الگوریتمهای مشابه را می بینید

اگر با افرادی که از مدرک دانشگاهی و ... به عنوان تخدیر کننده استفاده می کنند برخورد داشته باشید الگوریتمهای مشابه را می بینید

از همه چیزهای دنیوی و مادی و حتی متافیزیکی می توان به عنوان تخدیر کننده استفاده کرد

ان فرد و یا افراد برای رهایی از رنج و درد زندگی به هرچیزی چنگ می زنند وآویزان می شوند

و با هرچنگ زدن موجب چرخیدن چرخ درد و رنج می شوند

با هر اویزان شدن موجب چرخیدن چرخ درد و رنج می شوند

به چه چنگ می زنید عزیزان من؟

به چه اویزان شده اید فرزندان من؟ 

نکته مهم:این مقال به هدف قضاوت این فرزندان و عزیزان نیست به هدف درکشان است

تا کسی را درک نکنیم نمی توانیم از زاویه مهر و شفقت به او نگاه کنیم

و تا وقتی که با مهر و شفقت همراه نباشیم نمی توانیم او را یاری کنیم

حتی اگر این فرد خودمان باشیم.))

امیددارم که این مطالب جای خالی آسیب شناسی ری کی وکلاسهای مشابه را پر سازد و جرقه ای باشد تا از کپی و پیست مطالب تکراری کلاسها و کتابها و سایتها ازاد شویم

و سخنی با مدرسان و اساتید ری کی دارم

می بایست ریشه های اصیل ری کی را بازیافت

در ری کی اصیل باید

سخنی از تعادل ذهن باشد

سخن از پالایش ذهن باشد

سخن از تمرینات منظم و مرتب روزانه فردی باشد

سخن از قوانین اخلاقی باشد

سخن از خرد و خرد ورزی باشد

سخن از قسمتهای عمیقتر ذهن و جسم باشد

اساتید غربی ری کی را به ابزاری جهت جولان منیت تبدیل کرده اند

و اینگونه موجب افزایش رنج نوع بشر شده اند

بشری که لمحه ای از ارامش را می چشد

در همسویی، در مراقبه، در ریکی ،در یوگا، در فرادرمانی، در اکنکار، در شمنیسم، در تائو، در فالون دافا، در تای چی در ............

و سپس دیوانه وار به دنبال حفظ ان است

و سپس دیوانه وار به دنبال افزایش ان است

و سپس دیوانه و خطرناک تر می شود وقتی انرا از دست می دهد

دیوانه و خطرناک می شود وقتی کم می شود

دور باطل

دور باطل

دور باطل

اما بدانیم

راهی برای برون رفت از این دور هست

هست هست هست

دوستتان دارم ای معتادان عزیزم

داوود امین الرعایا

دی ماه 92

تبریز

ری کی ماده مخدر است

ایا ری کی ماده مخدر است؟ایا ری کی کار معتاد است؟(1)

 

برایتان گفتم برای یافتن راه رهایی از رنج به سفر رفتم

و دانستم که راهی نیست

تنها در راه زندگی ابزارهایی به دستم خواهد افتاد که می توانند رنج سفر را کمتر کنند به شرط انکه از انها استفاده کنم

در ساحل رود می رفتم گاهی غرق در افکارم

گاهی غرق در هوشیاری

صدای ابشاری را می شنیدم اما خود ابشار را نمی دیدم

از جنگل که خارج شدم ابشاری عظیم را روبرویم دیدم که امواج زیبایش روحم و ذهنم را جلا می داد

برای لحظاتی خود را رها کردم برروی شنهای ساحل ،احساس می کردم که نورزیبای ابشار خستگی و رنج سفر را از وجودم می شوید

میل داشتم که خود را در حسهای خوش ایند رها کنم اما به خوبی می دانستم که اگر هوشیاریم را حفظ کنم پیش امدهایی پیش می اید که مرا در رسیدن به هدفم یاری میکند و اگر درخلسه خوش ایند حس طهارت غرق شوم از دست می دهم درسهای گرانبار این سفر پررنج را

هوشیاریم را باتوجه به ان پل اسمانی و ان دو حلقه اسرار امیز همواره حفظ می کردم

ناگاه دیدم که زنی زیبا در میانه اب و اسمان ایستاده است

گویی که ابشار گیسوان زیبای اوست

و دریاچه ابشار دامن مواج او

سلام کردم و سر فرود اوردم

سلامم را پاسخ داد و گفت فرزندم به دنبال رهایی از درد و رنجی؟

گفتم اری

در تنم دردی ندارم هرچه هست در کالبد ذهنم است که درد و رنجش روز افزون است

لبخندی زد و گفت بیا

پیش بیا تا دوای همه دردهایت را به تو دهم

به سویش رفتم کم کم در اب فرو می رفتم

پاها زانوان رانها لگن خاصره

سردی اب وجودم را اسایش می داد

شکم سینه ها ستون فقرات

خنکی اب خونم را به حرکت در می اورد

نشئه ای غریب در تمام وجودم جاری بود

ارام ارام در خلسه ای بی مانند فرو می رفتم

ندای مریم را می شنیدم که:هوشیاری هوشیاری هوشیاری

اما دیگر هیچ چیز برایم مهم نبود

فقط ارامش می خواستم

فقط می خواستم که دردم ارام گیرد

از درد و رنج نفرت داشتم

حرص و از عجیبی وجودم را در بر گرفته بود برای رهایی ازرنج

گلو چانه

دهانم و بینی ام هم به زیر اب فرو رفت

در گوشه ای از ذهنم می دانستم که اگر هوا به من نرسد خواهم مرد

اما مهم نبود

در گوشه ای از ذهنم خاطره همسر و فرزندم چشمک می زد

می دانستم که انها منتظر بازگشت من هستند

پدری مفیدتر همسری مفیدتر

اما مهم نبود

فقط ان ارامش را می خواستم

به هر بهایی

تنهایی بیماری پیری و حتی مرگ

ترس ازمرگ هم نتوانست مرا هوشیار سازد

در حال و حول خود غوطه ور بودم

نیروی عجیب ان بانوی ابشار تمام عقل و درایت مرا با خود برده بود

و این چنان بود که برای بار دوم مردم

هنوز در نشئه خویش غوطه ور بودم که مریم را دیدم که مردی را از دریاچه بیرون می کشد و تلاش می کند که او را به هوش بیاورد

آآه چه کار احمقانه ای

نجات نوع بشر

بگذار بمیرد

شاید که در جایی دیگر ارامش را بیابد

مریم با تمام وجود برروی مرد کار می کرد

چهره ان مرد اشنا بود

چشمانش را می شناختم

ناگاه گویی که موجی غریب و گردابی عظیم مرا در خود مکید

و اینگونه بود که بار دیگر زنده شدم

زنده شدم

دوستتان دارم ای غرق شدگان  دل خسته

داوود امین الرعایا

دی ماه نودودو

تبریز

 

ریکی و کارما 4

ری کی و کارما 4

برایتان گفتم که برای رهایی از رنج به سفر در کرانه رود مادر پرداختم در راه دانستم که برای رهایی از درد باید راز رود مادر را دریابم و انرا زندگی کنم

برایتان گفتم به شهری رسیدم که آسمانش سیاه بود و مردمانش حرمت چهار عنصر را شکسته بودند

هوا را الوده کرده بودند اب را مسموم کرده بودند و خاک را کشته بودند و از اتش برای کارهایی استفاده می کردند که وجدان به درد می امد

ان مردمان برای راحتی بیشتر و زندگانی بهتر این کارها را کرده بودند اما نمی دانستند که زندگی راحتتر همان زندگی بهتر نیست

نسل اکنون داشت کارمای جهل و خواسته های زیاد اجدادش را می داد

با بیماری های عجیب و غریب و دردهای بی درمان

نسل انها روز به روز کمتر می شد

سن ازدواج بالا رفته بود

دختران و پسران مجرد زیاد شده بودند

امار طلاق به مرز هشتاددرصد رسیده بود

بسیاری از انان بارور نمی شدند

بسیاری باردار می شدند و سپس فرزندانی مرده به دنیا می اوردند

بسیاری نمی خواستند که باردار شوند و فرزندی داشته باشند و....

دهه به دهه نسلشان کوتاهتر و بیمارتر می شد

مادر طبیعت در حال پاکسازی بود

 

از استاد خواستم که از این محیط غم الود بیرون برویم

دستم را گرفت و به سر ان دوراهی بازگشتیم

لختی استراحت کردیم

استاد گفت دوست داری سری هم به شهر پاک بزنیم؟

به شهر پاک که در سمت چپمان قرار داشت نگریستم

اسمانی ابی داشت و بوی خوش شادی از ان به مشام می رسید

پاسخم مثبت بود

به همراه استاد به راه افتادیم

کوچه ها و خیابانهای شهر از تمیزی برق می زد

همه مردم جلوی خانه هایشان را جارو کرده بودند و اب پاشیده بودند

بوی خاک نم خورده مشامم را نوازش می داد

به یاد کوچه پس کوچه های کاه گلی وارامش بخش اردکان افتادم

جایی که ضربان اضطرابم ارام می گرفت

روی تراسها و جلوی پنجره ها گلدانهای شمعدانی بود

پرده های رنگ و وارنگ نمایی روح نواز به هر کوچه می داد

اکثر خانه ها یک طبقه بودند  و دیوار نداشتند

در حیاطشان سبزی کاشته بودند

و سایه حیاط را درختان میوه تامین می کرد

حوض کوچک ابی هم در همه حیاطها دیده می شد

مردمان شاد بودند وساده

یک رنگ بودند و نورانی

لباسهایی رنگی به تن داشتند

سبز زرد سرخ ابی صورتی

رنگها زنانه و مردانه نداشت

دخترانه و پسرانه نداشت

پیر و جوان نداشت

همه در همه رنگ بودند

به خیابانها که می نگریستی دریای از رنگ های شاد می دیدی

آنها نه چاق بودند و نه لاغر

متناسب بودند و متعادل

وسایل نقلیه جالبی داشتند اندکی بالاتر از سطح زمین شناور بود و با سرعت کمی حرکت می کرد

از استاد پرسیدم این ها چرا اگزوز ندارند چرا دود ندارند چرا صدا ندارند؟

لبخندی زد و گفت این تمدن از نیروهای مادر طبیعت بهره می گیرد

نیروهایی که در درون خودشان هست را نسلها است که شناخته اند و از ان برای زندگی بهتر و راحتتر استفاده می کنند

از استاد پرسیدم

این مردم هم برای زندگی راحتتر و بهتر از ذهنشان و نیروهایشان استفاده کردند

اما چرا اینها سالمند و انها سرتا پا بیمار؟

استاد لبخندی زد وگفت:

نیاز و آآزز به زندگی راحتتر و بهتر کافی نیست

خلاقیت کافی نیست

قدرت کافی نیست

ابزار کافی نیست

اینها لازم هستند و تنها چیزی که برای کافی بودن مناسب است راز بزرگ مردمان شادزی است

راز این تفاوت در پالایش و تعادل ذهن این افراد و این جامعه است

راز این تفاوت در تمرینات مرتبی است که بزرگان این قوم برای حفظ مدام هوشیاری ابداع کرده اند

قوم الوده تمام تمریناتشان بر مبنای ناهوشیاری است

ناهوشیاری بیشتر

دوری از مادرطبیعت

دوری از مادر طبیعت اضطراب و استرس بیشتر

اضطراب و استرس بیشتر نیاز به ناهوشیاری (جهل) بیشتر

دور باطل دور باطل

 را موجب می شود و همین دوری باعث اختراعات و اکتشافاتی می شود که در نهایت برای مادر و فرزندانش که همین مردمان باشد کشنده است

برای گیاهان جانوران رودها دشتها کوهها دریاچه ها و ... کشنده است

راز تمارین:هوشیاری است

انسان هوشیار روز به روز به طبیعت و مادر نزدیکتر می گردد

انسان هوشیار احترامی قلبی و عمیق برای چهار عنصر قائل است و به هیچ عنوان انها را الوده نمی سازد

و همین احترام به چهار عنصر موجب نورانی شدن چهار عنصر درون جسمشان می شود

موجب بالاتر رفتن ارتعاش چهار عنصر درون ذهنشان می شود

احترام متقابلی بین ذهن،جسم و چهار عنصر پدید می اید که راز طول عمر و سلامتی کامل این مردمان است

آه از نهادم برخاست

هوشیاری هوشیاری هوشیاری

حلقه مفقوده تمارین و تکنیکهای غربی

حلقه مفقوده سلامتی ذهن و جسم نوع بشر

مدام می خواهیم که خود را در خلسه و نشئه عمیقتری فرو ببریم

با پول با ماشین با مدرک با خانه با النگو با هیکل با چاقی با لاغری با پوست بدون چین و چروک با سینه ها و لبهای پروتز شده با حجم دهنده و شکل دهنده ها و طول دهنده ها با پست و مقام با شهرت با فرقه و مکتب می خواهیم که در ناهوشیاری عمیقتری فرو برویم

با ری کی با یوگا با فرادرمانی با اک با ..........

و نمی دانیم که علت رنجمان گروه رقیب و تفکر متقاطعو نقد و انتقاد و نیروهای منفی و غیرارگانیکهای بدجنس و طلسم و جادوی سیاه و .....

نیستند

نمی خواهیم بدانیم که علت بیماریمان ویروس و میکروب و باکتری نیستند

دوست داریم همه جهان را علت درد و رنجمان بدانیم و به دنبال استادی، کلاسی، مکتبی، راهی، ابزاری بدویم تا اندکی تخدیرمان کند

بعدش هم خدا بزرگ است

هوشیاری هوشیاری هوشیاری

دوستان و همکلاسی های عزیزم که تمارین هوشیاری را انجام داده اند می دانند که حفظ هوشیاری حتی برای یک دقیقه بسیار دردناک است ورفتن در نشئه تصورات و تجسمات و مانترا و یانتراها برای ساعتهای متمادی بسیار لذت بخش

کسانی که درد هوشیاری را ببینند،بی تفسیر بی قضاوت رها می شوند و کسانی که لذت نشئه را به درون بکشند می بایست خماری بعدش راهم مدیریت کنند.))

مردمان شهر خوشی ها توانسته بودند در طی نسلهای متمادی هوشیاری شان را حفظ کنند و انرا افزایش دهند

خرد جمعیشان سالم بود

در ارتباط کامل با طبیعت و ارواح ان بود

و در نتیجه ارواح جاری در جسمشان مانند روح کبد روح کلیه روح مثانه و روح قلب همراه و هماهنگ بودند با روح چوبها و آبها و آتشها

سلامتی و نشاط از چشمان ان مردم به بیرون می تراوید

استاد کفت انسان سالم می بایست

شاد باشد بی دلیل

شادی از درونش

از پایین نافش (نقطه تان تین) می بایست بجوشد

مانند شعله ای نارنجی نوازش کند ذهن زرد را

می بایست خلاق باشد و از خلاقیتش در راه نفع جمعی سود ببرد

استاد گفت این مردمان هم به جانوران غذا می دهند در زمستانهای سخت به انان پناه می دهند

اما ببین سگها و گربه هایشان اشغال خور نیستند

کدر پشم نیستند

کتک و لگد نمی خورند

پرسیدم چرا استاد؟

کمک کمک است دیگر چه در این شهر و در چه در شهر الوده

لبخندی تلخ زد و گفت فرزندم

تعادل ذهن تعادل ذهن تعادل ذهن

میل به کمک کردنت را ببین

میل به حمایت کردنت را ببین

میل به ری کی دادنت را ببین

به آن پل جاودانی و دو حلقه سرد و گرم بازگرد

و سپس اگاهانه و هوشیارانه تصمیم بگیر که بکنی یا نکنی

البته مهر و شفقت و عشق به همه موجودات را هم در ان بیافزا

هم در انجام دادن و هم در انجام ندادن

هم در عمل هم در بی عملی

مهر و شفقت را فراموش مکن

و سپس انجام بده یا نده

کارما زمانی برای تو نوشته خواهد شد که واکنش ناخوداگاه بر مبنای الگوریتمهای فاسد قبلی داشته باشی

تو می بایست به جایگاهی وارد شوی که بتوانی واکنش ناخوداگاه را به کنش اگاهانه تبدیل کنی

جایگاه نظاره

جایگاه نظاره

جایگاه نظاره

به مردمان شهر دود الود فکر کردم

کسانی که غم واندوه وجه مشترک چهره هایشان بود

اندوه از ریه ها و روده بزرگشان به بیرون می تراوید

آنها فقط از یک چهارم بالای ریه هایشان استفاده می کردند

باقی حجم ریه زباله دانی سم موجود در هوا بود

یبوست وجه مشترک گوارششان بود

به جای روزی سه مرتبه سه روز یک مرتبه به محل استراحت (مستراح) می رفتند .))

بوی عرقشان تهوع اور بود و بوی دهانشان مدهوش کننده

مردمانی که خلاقیتشان جهت داشت

اول شخصی،نژادی،کشوری،فرقه ای و سپس جمعی و بشری

مردمانی که اصلا خبر نداشتند اب و باد و خاک و اتش در وجودشان مسموم شده اند

مردمانی که خبر نداشتند مادری هست

و تنها راه ارتباط با مادر افزایش هوشیاری و برون امدن از دود و سیاهی ناهوشیاری (جهل) است

مقایسه مردم دو شهر بسیار دردناک بود

تصور می کردم اگردرشهر دود الود به دنیا می امدم و دران شهر درس می خواندم و به سربازی و دانشگاه می رفتم و ازدواج می کردم و فرزندی به دنیا می اوردم وکارمیکردم و کارمیکردم و کارمیکردم و سپس می مردم و میمردم

ایا هیچگاه می دانستم که شهری پاک هم هست؟روش دیگری هم برای زیستن هست؟راه دیگری هم برای حفظ سلامتی هست؟

راه دیگری هم برای داشتن زندگی بهتر راحتترو سالمتر هست

نه نمی دانستم

سفر

سفر

سفر

به کرانه رود مادر این تجارب را به من داد

دوستتان دارم ای در جا ماندگان دوست داشتنی

داوود امین الرعایا

دی ماه 92

تبریز

 

نقطه ضعف

نقطه ضعف

 

همه ما نقطه ضعفهایی داریم

از کم رنگ تا پررنگ

از حیاتی تا بی اهمیت

وقتی توی خیابون با یک غریبه دعوامون می شه اون ادم ناخوداگاه دست روی کم اهمیتها می گذاره و بهشون توهین می کنه

وقتی با ادمهای نزدیک،خیلی نزدیک دعوامون می شه اون ادم ناخوداگاه به حیاتی ترین هاشون توهین می کنه

شاید برای کسی پدر مادرش باشند

برای کسی ملت و ملیتش

برای کسی دین و مذهبش

نکته مهم اونجاست که اون ادمها پیدا می کنند و مارا تا سرحد مرگ رنج می دهند

و ما واکنش نشان می دهیم

همینطوری میشه که جلوی قاضی می ایستند و می گویند

جناب قاضی دست خودم نبود

خون و خشم جلوی چشمانم را گرفت

دیگه هیچی نفهمیدم

به خودم که اومدم دیدم طرف افتاده و دیگه نفس نمی کشه

به خدا دست خودم نبود

به خدا دست خودم نبود

وقتی کسی که به من نزدیکه می خواد بهم توهین کنه

اول تمرین کردنم را مسخره می کنه و همه این کارها را بی فایده و مسخره می داند

قدم دوم توهین به استادانم  و اشاره به کلاه بردار بودن و شیاد بودنشان است

قدم سوم توهین به شاگردانم و هم کلاسی هایم است

توهین به ری کی و دست نوشته هایم اجزای بعدی این حرکت خودجوش را تشکیل می دهد

همه این ها همه جا در همه وقت بین افراد مختلف پیش می اید

چیزی که برایم مهم است این است که چرا

ری کی استادانم تمریناتم دست نوشته هایم شاگردانم و دوستانم نقطه ضعف من شده اند؟

چرا می شود با توهین به انها مرا عصبانی کرد؟

چرا می شود با مسخره کردن انها مرا دیوانه کرد

جواب ساده است

تعصب

تعصب تعصب

جهل جهل جهل

نبود ایمان ایمان ایمان

برگی از دفتر خاطرات یک دیوانه در قفس

دوستتان دارم ای عاقلان ازاد

داوود امین الرعایا

دی ما 92

تبریز

ری کی و کارما 4

ری کی و کارما سه در حال تحریر می باشد

ری کی و کارما ۴

برایتان گفتم که برای یافتن راهی برای رهایی از رنج به سفر رفتم و در سفر دانستم که هیچ راهی برای رهایی نیست

 بلکه من می بایست به دنبال ابزاری برای رهایی بگردم

دانستن همین مطلب تحولی عظیم بود در نگرش و بینش من به داستان رهایی ازرنج

در راه می رفتم که به ساحل اقیانوسی عظیم رسیدم

نرمی و گرمای شنها را زیر پاهایم احساس می کردم

تابش نور خورشید برروی پوست برهنه بدنم احساسی خوش ایند ایجاد می کرد

و نوازش نسیم موهایم را تکان می داد

هنوز در فکر کارما بودم

ری کی و کارما

اساتید زیادی را دیده بودم که مرا از ری کی دادن منع می کردند و انرا نوعی دخالت در امر کائنات می دانستند

اما مگر همانها نبودند که با نهی کردن من به نوعی دیگر در کار کائنات دخالت می کردند؟

همه ان اساتید وجوهی مشترک داشتند

تعصب زیاد و کورکورانه به راهشان

و اعتقاد سرسختانه به اینکه راهشان تنها راه رسیدن به نیروانا یا موکشا یا سامادهی یا ... است

هر چقدر تلاش می کردم به انها بفهمانم که ان چیزی که انها راه می نامند تنها یک ابزار است فایده ای نداشت

انها عصبانی و عصبانیتر می شدند و مرا از معبدهایشان به بیرون پرتاب می کردند

اما من خوشحال بودم

زمانی که می دیدم تنها تعدادی معدود از پیروان سرسپرده شان به فکر فرو می روند

همان باعث خوشحالی من بود و باعث خشم غیرقابل کنترل انها

انها از سوال می ترسیدند

انها از تفکر می ترسیدند

 

در کناره اقیانوس بر ساحل نشسته بودم و به حرکت امواج می نگریستم

موجی به ساحل می رسید و می مرد

جسدش به اقیانوس بازمی گشت

و سرمایه و منبع حیات جسمی دیگر برای موجی دیگر می شد

در این میان باد (ریح)  و نسیم (روح)  نیز نقش خاص خویش را بازی می کردند

تعدادی زیادی مرغ دریایی را دیدم که بر سطح اب پرواز می کردند

مرتب به داخل اب شیرجه می زدند و با ماهی های کوچک و بزرگ خارج می شدند

تعدادی از انها بودند که از سایرین ضعیفتر بودند

پر و بالشان کم پشت بود و چینه دانشان خالی

دلم برایشان سوخت

دلم برایشان سوخت

دلم برایشان سوخت

دست در کوله پشتی ام کردم و مقداری نان در اوردم

ان نان برای دو روز من بود و می دانستم که تا نزدیکترین روستا چهار روز راه دارم

اما احساس می کردم که وظیفه انسانی من است که به ان جانوران ضعیف کمک کنم

نانها را خرد کردم و به سوی پرندگان ضعیف پرتاب کردم

انها هم به سرعت به سوی من روان شدند و در میان داد و قال و فغان به خوردن نانها پرداختند

بازهم قویترها بیشتر می خوردند و ضعیفترها گرسنه می ماندند

 

 

ناگاه فضا گرمتر شد حسی مغناطیسی وجودم را در برگرفت

نور ابی رنگی را دیدم که به سویم می امد

مریم را دیدم که به سویم می امد

در کنار هم نشستیم و به نان خوردن پرندگان نگریستیم

از من پرسید ایا کار درستی کردی که به انان نان رساندی؟

سینه ام را جلو دادم و با کمال افتخار پاسخ دادم:بلی

گرسنه ای را سیر کردن

تشنه ای را سیراب کردن

برهنه ای را پوشاندن

و یتیمی را نوازش کردن

در مرام ما است و همواره جزو صفات پسندیده بوده است و خواهد بود

لبخندی زد و گفت:

به این پرندگان ضعیف بنگر

به خاطر ضعفشان سهمی از ماهی تازه ندارند

و روز به روز ضعیفتر می شوند

و چند روز دیگر تبدیل به طعمه های راحتی برای شغالان و روباهان می شوند

روبهانی که تازه بچه های خود را به دنیا اورده اند و فرزندانشان شیر می خواهند

این پرندگان خوراک روبهان می شوند و تبدیل به رزق بچه روبهان می گردند

و در فصل بعدی قادر به جفت گیری و تخم گذاری نیستند

و برای همین نسل پرندگان ضعیف تکثیر نمی گردد

تنها پرندگان قوی نسلشان باقی می ماند

خشمی عجیب از درونم فوران می کرد

از او پرسیدم یعنی من نباید به انها نان می دادم؟

تا چند روز درد گرسنگی را بکشند و سپس زنده زنده زیر دندان روباهان مکار جویده شوند ؟

مگر من می توانم این درد و رنج انها را تحمل کنم و خود کمکی باشم بر قتل عام انها؟

گفت فرزندم تو با اینکارت در قانون طبیعت دخالت می کنی

عصبانی بودم و خشمگین

نفرت از مریم و قانون طبیعت در وجودم می جوشید

این چه قانونی است که قوی ضعیف را پایمال می سازد

نه نه نه

من از همه نیروهایم استفاده می کنم تا این قانون ناعادلانه را از بین ببرم

مریم لبخند تلخی زد و گفت دستانت را به من بده تا به سفر برویم

دستانم را با اکراه به او دادم

ان گردباد عظیم اشنا امد و مارا با خود برد

در دشتی عظیم بودیم

حیوانات زیادی انجا بودند

مریم به من گفت فرزندم به چشمانشان نگاه کن

در چشم اهوان و ببرها و شیرها و گوزنها و کفتارها خیره شدم

همه گی انها در چشمانشان برقی زیبا داشتند

در چشمانشان نیروی حیات در حال جوشش بود

رنگ و روی پوستشان و پشمهایشان بسیار زیبا بود

می درخشیدند

مریم گفت نگاهی به درونشان بیانداز

کبد و کلیه هایشان سالم بود قلب و عروقشان سالم بود

مغزشان سالم بود

دستگاه گوارششان مرتب کار می کرد

ذهنی فعال و متعادل داشتند که در هر شرایطی قادر به تصمیم گیری سریع و صحیح بود

مریم در گوشم نجوا کرد:دیدی؟

گفتم اری

گفت مهیای سفر شو

حرکت کردیم و در استانه شهری دود الود پا بر زمین گذاشتیم

گفت بنگر

به این حیوانات بنگر

گربه ها و سگهای زیادی را دیدم

غم عجیبی در صورت همه انها هویدا بود

گویی که همه انها افسردگی مزمن داشتند

پشمهایشان کدر بود و کم پشت

پوست صورتشان پر از جوش بود و رنگشان به خاکستری می زد

به چشمانشان نگریستم

حیرت کردم گلویم را بغضی عجیب گرفت

می خواستم گریه کنم

در چشمانشان اثری از حیات نبود

اثری از نشاط نبود

اثری از امید نبود

نتوانستم جلوی بغض خودم را بگیرم و گریستم

گریستم به پهنای تاریخ بشری

مریم ادامه داد

این حیوانات را که می بینی چند نسل پیش مانند همان حیوانات وحشی بودند

اما روز به روز با گسترش شهر و افزایش غذاهای اماده و فست فودها و زباله های شهری از طبیعت خویش دور شدند

دور و دورتر شدند

انها به راحتی غذا به دست می اوردند

بسیار راحتتر از زمانی که در جنگل زندگی می کردند

انسانهای مهربان و دلسوز مانند تو غذاهای خوشمزه ای به انها می دادند تا انها زحمت به دست اوردن غذا را نکشند

انسانهای دلسوز و مهربان از انها در مقابل دشمنانشان حفاظت می کردند و انها کم کم توانایی محافظت از خود را از دست دادند

انسانهای مهربان همواره به انها کمک می کردند

و انها هوشیاری خود را از دست دادند

هوشیاری خود را از دست دادند

چون در محیط امن شهر که پر از غذاهای اماده و فست فودها بود احتیاجی به هوشیاری نداشتند

انها همراه هوشیاری چیزهایی بیشتر و گرانبهاتری را هم از دست دادند

سلامتی شان

نشاطشان

نیروی حیاتشان

درخشش چشمانشان را

و نمی دانستند که راه فراری هم هست

راه نجاتی هم هست

نسلها پیش انها جنگل را فراموش کرده بودند

همچنان می گریستم

گفت فرزندم

اساتیدی هستند که به شاگردانشان می گویند

شما دراز بکشید

هوشیاری لازم نیست

تلاش لازم نیست

خود من همه کار برایتان می کنم

بیماری هایتان را تشخیص می دهم و خودم انها را درمان می کنم

از شما حفاظت می کنم و اینده شما و فرزندانتان را تامین می کنم

گریستم و گریستم

به حال رنج نوع بشر

به حال جهل نوع بشر

دوستتان دارم ای گربه های کدر پشم

داوود امین الرعایا

10 دی ماه 92

تبریز

ری کی و کارما 2

ری کی و کارما 2

 

برایتان گفتم که در سفر بودم

سفری در کرانه رود گنگ

و می بایست برای رهایی از درد و رنج جهان فانی راز رود مادر را دریابم

و اینک ادامه داستان:

 برایم بسیار جالب بود حق با استاد بود

اگر اسانتر کردن زندگی موجب کارما می شد پس می بایست تمام افرادی که به نوعی در خدمت بشریت بودند به عذاب خدایان دچار می شدند

تمام کسانی که به نوع بشر برای اسوده تر شدن کمک کرده بودند می بایست مستوجب عقوبت اربابان کارما قرار می گرفتند

برای لحظه ای احساس نفرت تمام وجودم را در برگرفت

نفرت از تمام اساتیدی که با من ملاقات کرده بودند و مرا از دادن ری کی به نوع بشر می ترساندند

ان اساتید همواره مرا از بر دوش کشیدن رنج دیگ مردمان نهی می کردند

مرا از دخالت در سرنوشت مردمان دیگر نهی می کردند

می گفتند اجازه بده تا درد بکشند اجازه بده تا رنج بکشند و این درد و رنج موجب جلای روحشان بشود

اما هیچ گاه نتوانستم بپذیرم

هیچگاه نتوانستم بترسم از کارمایی که انها معنی می کردند

انها کارما را معادل عذاب معنی نموده بودند

کارما را مساوی با جهنم درونی تصویر نموده بودند

انهایی که از عذاب می ترسیدند از کارما هم می لرزیدند

انهایی که از جهنم می هراسیدند از کارما هم می گرخیدند (قابل توجه بچه های تبریز.)

این ترس و هراس انها را فلج می کرد

نمی توانستند از تواناییهایشان برای کاهش درد و رنج (نه درمان) نوع بشر استفاده کنند

نمی توانستند از پویش بیوسن برای تشخیص زودهنگام بیماریهای انسانها گیاهان و حیوانات بهره ببرند چون می ترسیدند ان بیماری به انها منتقل شود

نظرتان راجع به پزشکی که بیمارش را رها کند تا خدایی نکرده یک وقت ویروس به او منتقل نشود چیست؟

نظرتان راجع به پرستاری که مریضش را رها کند تا مبادا میکروبی از او بگیرد چیست؟

نظرتان راجع به معلمی که دانش اموزانش را رها کند از ترس اینکه مبادا جهل انها به او سرایت کند چیست؟

نظرتان راجع به مادری که فرزندش را رها کند و از حمایت او دریغ ورزد به این نیت که رنج گرسنگی و تشنگی و بی محبتی روح او را جلا دهد چیست؟

بله نظر شما مشخص است

اما ترس کاری می کند که مغز و قوه تفکر و تعقل و تدبر ما به تعطیلی کشانده می شود

و اسیر ترسهای مزمن اساتید مان می شویم

در این تفکرات بودم که صدای استاد مرا به خود اورد

گفت بهتر است به شهر سری بزنیم و از نزدیک زندگانی انها را ببینیم

به شهر سمت راست رفتیم

همان شهری که اسمانش را دودی سیاه در بر گرفته بود

مردمان شهر همه تیره بودند و سودایی

در نگاهشان شادی جایی نداشت

چاکرای قلبشان مسدود بود

هاله هایشان کم سو بود یا بهتر بگویم بی فروغ بود

بیماری های مختلفی را در وجودشان می دیدم

مخصوصا سرطان و بیماری های قلبی عروقی

در جسم اکثر انها سلولهای سرطانی رشد زیادی کرده بودند

جالب بود در دو ناحیه بیشتر بود

چاکرای قلب (بین دو سینه ) که جایگاه عشق بی قید و شرط و جایگاه اتحاد مادر زمین و پدر اسمانی است

و چاکرای دوم که محل تبلور نیروی جنسی است

هوای شهر بسیار الوده بود

نفس کشیدن برایم بسیار سخت بود

سردرد و گلو درد و سوزش چشم داشتم

وسایل نقلیه ای که حرکت می کردند و دود سیاهی از انها خارج می شد

به رودها نگریستم

رودها ابی نبودند به رنگ سیاه و خاکستری بودند پر اززباله ای رنگ و وارنگ

از ساختمانهای بزرگ جویهای اب الوده به بیرون سرازیر بود و الودگی و کثافت را به رودها و سپس به دریاهای سمت راست می ریخت

ماهیها مرده بودند

والها خودکشی می کردند و نهنگها می گریستند

درختان در اثر اب الوده و هوای الوده بیمار بودند

کلاغها و گنجشکها مدتها بود که از انجا کوچ کرده بودند

شبها نمی توانستند بخوابند چون نور چراغهای برق که در طول شب امنیت انسانها را تامین می کرد مزاحم خواب انها و جوجه هایشان بود

ماشینها و سموم  و کودها خاک را الوده کرده بودند

کودهایی که اختراع شده بود تا محصول بیشتر در زمان کمتری به دست بیاید

سمهایی که اختراع شده بود تا حشرات و حیوانات نتوانند دسترنج زارعان را غارت کنند و انها سود بیشتری ببرند

خاک داشت می مرد

خاک می گریست به پهنای صورت

و مادر زمین او را تسلی می داد

از او پرسیدم

چرا این مردمان اینگونه اند

تضطراب و استرس انها را نابود کرده است

افسردگی و بی انگیزگی در تمام وجودشان رشد کرده است

انسانهای ان شهر مغزی بسیار کوچک داشتند کله ای بی مو دست و پاهایی بسیار دراز و شکمی بزرگ

کمری که خم شده بود و چشمانی که بی فروغ بود

 

میوه ها و سبزیجاتی که مردمان می خوردند پر بود از سمهای سیاه

حیواناتی که از اب الوده می خوردند

از هوای الوده تنفس می کردند

و از علوفه مسموم می خوردند

گوشت پر از سمشان خوراک انسانهای ان شهر می شد

تازه داشتم تصویری کامل از ترس ها و سرطان مردم ان شهر می دیدم

تصویری کامل

تصویری کامل

تصویری کامل

ایا همه اینها به خاطر حرص و آآز انها برای زندگانی راحتتر ولی مصنوعی (متمدن)  بود؟

ایا همه اینها ناشی از نفرت وبی زاری انها از زندگانی پررنج ولی طبیعی بود ؟

می خواستم از استاد علت را بپرسم که انگشت بر لبش نهاد و گفت پاسخش را روزی دیگر خواهم گفت

استاد لبخند تلخی زد و گفت اینها همان مردمانی هستند که تلاش کردند تا زندگی راحت و راحتتری برای خود بسازند

انها فکر می کردند که راحتی کافی است

و زندگی راحتتر یعنی زندگی بهتر

اما اینگونه نیست و نخواهد بود

راحتی بیشتر به معنی بهتر بودن نیست و نخواهد بود

از حیرت بر جای خویش خشکم زده بود

خدای من این مردمان چه بلایی بر سر خود و کودکانشان اورده بودند؟

ایا امکان داشت که من هم با استفاده از ری کی برای راحتتر کردن زندگی خودم و دیگران یک همچین بلایی بر سر فرزندان و نسلهای اینده بیاورم؟

استاد دستانش را بر شانه ام نهاد و در گوشم گفت

آری

آری

آری

دوستتان دارم ای حریصان زندگانی راحتتر

داوود امین الرعایا

10 دی ماه 92

تبریز بوستان

ری کی و کارما 1

ری کی و کارما

 

براییتان گفتم که برای رهایی از رنج به دنبال راز رود مادر رفتم

می بایست اسرار هزار و یک استاد را در می یافتم تا موفق به درک راز رود مادر می شدم

اینک ادامه داستان

در راه می رفتم در افق دور دست شهری را می دیدم که فضای خاکستری رنگی داشت آلودگی ان شهر را می توانستم ببویم

چند کیلومتر انطرفتر شهری دیگر بود که اسمانش ابی بود به رنگ لاجورد

بویی خوش به مشام می رسید و می توانستم شادی را ببویم

به سوی ان دو شهر روان شدم به دو راهی رسیدم

سمت راست به سوی سمت شهر الوده و سمت چپ به سوی شهر شادی ها می رفت

بر سر دوراهی زیر درختی ستبر نشستم و به درون رفتم

می خواستم که با هوشیاری راهم را انتخاب کنم و نه صرفا با حرص و آز برای حس های خوش ایند و یا نفرت و بی زاری از حسهای ناخوش ایند

هوشیار هوشیار تر می شدم

به ناگاه صدای نفسهایی را بیخ گوشم شنیدم

به ارامی چشمهایم را گشودم و دیدم استادی نورانی در کنارم نشسته

پرسیدم کی امدید؟

گفت ما همواره هستیم این شما هستید که در ناهوشیاری غوطه ورید

و بهای ناهوشیاریتان از دست دادن پیامهای رود مادر است

از او پرسیدم استاد به کدامین راه باید بروم

لبخندی تلخ زد و گفت

فرزندم

بایدی در کار نیست

بایدی در کار نیست

بایدی در کار نیست

تو از هر کدام بروی درسهایی و تجربیاتی خواهی اموخت که هرکدام برای بارورتر شدن روح مادر الزامی است

و این است دلیل وجود جهانهای موازی

گفت ایا سوالی هست که در جانت باشد؟

گفتم آری:

با عرض سلام و خسته نباشید

((((((((((((((((((((((((من از شما یه سوال داشتم
می خواستم بدونم که ممکنه کارمای استفاده از ریکی بعدا دامن گیر خود درمانگر باشه؟
یعنی یه جورایی در زندگی آینده انسان تاثیر بذاره؟
مثل کسایی که از قرآن و یا حروف ابجد و جیوتیش برای پیدا کردن و یا آسان کردن زندگی استفاده می کنن که خودشون هیچ وقت زندگی خوبی ندارن _ البته می دونم که نیت خیلی مهمه _ ولی من مدتیه دارم دنبال جوابم می گردم و می خوام اگر ممکنه به سوالم صادقانه جواب بدین.
ممنون))))))))))))))))))))

استاد لبخندی زد و گفت :فرزندم ممکن است که به سوالت صادقانه جواب بدهم

اما بسیار ناراحت هستم که انقدر ادمهای ناصادق در زندگیت به سوالهایت پاسخ های اشتباه داد اند که در درونت ترس می جوشد  ترس از عدم صداقت

گفت بهتر است که اندکی به گذشته برگردیم و گذشته و حال را با هم مقایسه ای بکنیم

می خواهم که در مورد اسانتر کردن زندگی سخن بگوییم

1.پرسید ایا به یاد می اوری که قدیمها زنان اب را از اب انبارها چشمه ها و رودخانه ها در زمستان و تابستان در شب تاریک و خطر حمله جانوران خطرناک و گزش مارهای سمی به خانه می اوردند

گفتم اری خستگی شان را در وجودم حس می کنم

ادامه داد اکنون با باز کردن یک شیر می توانی هم به اب گرم و هم اب سرد دسترسی داشته باشی هر قدر که می خواهی

2.پرسید ایا به یاد می اوری که قدیمها باید هیزم را از بیابان و دشت و کوه و جنگل تهیه می کردند و اجاق می ساختند و غذذایی می پختند و بسیار دود می خوردند

گفتم اری خستگی شان را در تنم حس می کنم

گفت اکنون هم با اشاره یک پیچ ،گاز و شعله ابی رنگ در اختیارشان است

3.گفت به یاد می اوری قدیمها زنان در سرما و گرما لباسهایشان را به کنار رودخانه می بردند و می شستند

گفتم بلی خستگی شان را در وجودم حس می کنم

گفت اکنون حجم عظیم لباسها را در لباسشویی می اندازید و با فشردن یک دکمه لباسشویی انها را برایتان می شوید

پرسید به یاد می اوری که قدیمها مسافران برای زیارت و تجارت روزها و ماهها و سالها در سفر بودند

خطر دزد و راهزن و بیماری و سرما و گرما و ..حیوانات و ..

گفتم بلی خستگی شان را در تنم حس می کنم

گفت اکنون سوار بر طیاره در چند ساعت از این سوی کره به ان سوی مادر می روید

دیگر حوصله ام سررفت

گفتم استاد عزیز این حرفها چه ربطی به ری کی و کارما دارد من این همه راه امده ام تا جواب سوالهایم را بگیرم این مثالها به چه درد من می خورد

گفت پسرم پسر عجولم

ان کسانی که لوله کشی اب و پمپ اب و سازمان اب را اختراع کردند و اب را به دم دستان مادران زحمتکش رسانده اند باید کارما پس بدهند

انها به عشق انسانیت و خدمت به انسانها  و رفع دردها و رنج های انها این کار را کرده اند

باید کارما پس بدهند؟

پرسید پسرم پسر متعصبم

ان کسانی که گاز را استخراج کرده اند و لوله کشی کرده اند و صنعت گاز را بنیان نهاده اند به عشق انسانیت و رها کردن مادران و زنانشان از درد و رنج و خستگی هیزم و اتش

مستحق کارما هستند؟

مستحق بیماری و بدبختی هستند؟

ان کسانی که برق چراغ ژنراتور سیم و سیم کشی و ... را ابداع کردند تا شبهای ناامن انسانها را امنیت بخشند و شبهای تاریک فرزندان انسان را روشنایی بخشند

لایق کارما هستند؟

لایق مجازات هستند؟

ان کسانی که صنعت هواپیما و اتومبیل را اختراع کردند تا پدران بتوانند زودتر پیش دختران و همسران منتظرشان بازگردند

از خطرات راههای دور در امان باشند از حیوانات و خطرات سرما و گرما در امان باشند

ایا انها مستوجب کارما هستند؟

ایا انها مستوجب عقوبت هستند؟

راست می گفت

زندگی ما انسانها بسیار راحت تر از قبل شده بود

بسیار راحت تر

اب برق گاز نور ماشین هواپیما موبایل تلفن خانه های بزرگتر شهرهای بزرگتر

میوه زیاد گوشت کافی نان کافی محصولات مکفی

همه و همه نتیجه حرکت انسانها برای اسانتر کردن زندگی شان و کم کردن درد و رنج خودشان و خانواده شان بوده است

ایا نوع بشر مستحق کارما است؟

ایا همه اندیشمندان و مخترعان بزرگ باید کارما پس بدهند؟

کارمای کسانی را که زندگی را برایشان راحتتر ساختند

اگر اینگونه باشد

ان کسانی را که این همه به تو و خانواده ات کمک کردند تا راحت زندگی کنید مستوجب کارما و عذاب می دانی؟

گفتم نه استاد

هرگز این گونه نیاندیشیده بودم

من و نوع بشر مدیون این انسانها و ذهنهایشان هستیم

ذهن انها درد و رنج بشری را دید و برای رها کردن انسانها از رنجشان حرکت کردند و چیزی اختراع کردند

انها قابل احترامند

قابل ستایشند

به همسرم  و مادرم فکر کردم که در طول روز به راحتی از اختراعات این قرن استفاده می کنند و خستگی و رنج کمتری را تجربه می کنند

سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم

پایان بخش اول

دوستتان دارم ای ترسندگان از کارما

ای یکی پنداران کارما با عذاب

نه دی ماه 92

داوود امین الرعایا