ذات وجودی جان جهان

غغ

 

استاد گفت

دست چپت را روی نافت بگذار

گذاشتم

گفت دست راستت رو روی سینه هایت بگذار

نهادم

گفت چشمانت را ببند

بستم

گفت نفست را نظاره کن که تا عمیقترین نقطه وجودیت خود را می  گستراند

کردم وگسترده شدم.به پهنای نامتناهی

 

گفت اکنون آگاهانه نظاره کن دم و بازدمت را

کردم

و آگاهیم گسترده شد به حجم اینجا و انجا و همه جا

گسترده شد به حجم گذشته و حال و آینده

 

گفت اکنون نفست را مهربانانه نظاره کن

کردم

ومهربانیم گسترده شد به اندازه عمق بی کرانه ذات وجودی جان جهان

 

تکرار کرد

مهربانی اگاهی

مهربانی هوشیاری

مهربانی تعادل

مهربانانه نظاره کن دم و بازدمت را

جهانتان برای
 بقایش

نیازمند مهربانان است

وستتان دارم

 

داوود امین الرعایا

 

Reikividya.blogfa.com

ایا بی دردی نشانه ای بر سالم بودن است

ففف

 

 

از استاد پرسیدم انسان سالم کیست و چه نشانگانی دارد

 

لبخندی زد و گفت

خودت بگو،بگو تا بدانم که چگونه می بینی و می اندیشی

گفتم انسان سالم کسی است که دردی در بدن و رنجی در ذهن نداشته باشد

استاد لبخندی زد و گفت

نی فرزندم نداشتن درد و نکشیدن رنج دلیلی استوار بر سلامتی یک فرد نیست

بنگر به اطرافت

هزاران هزاران نفر پس از مصرف مواد مخدر گیاهی و صنعتی درد و رنج را احساس نمی کنند و در دنیای بی دردی غوطه می خورند

ایا انان را می توان سالم نامید

هزاران هزار نفر پس از نوشیدن می و میگساری درد و رنج را فراموش می کنند ایا می توان انان را سالم نامید

هزاران هزار نفر به سیگار و قلیان و ،،، پناه می برند و در پناه ان دود و دم درد و رنج را احساس نمی کنند ایا می توان انان را سالم دانست

هزاران هزار نفر به دنیای مراقبه های خلسه پرور مبتنی بر تجسم و تخیل پناه می برند و درد و رنج را فراموش می کنند ایا می توان انان را سالم دانست

هزاران هزار نفر به بروفن و زلوفن و.کورتون و مورفین پناه می برند و در دنیای بی رنجی به سر می برند ایا می توان انها را سالم دانست

 

 

این طرز فکر اشتباه تو و دیگر مردمان موجب شده تا انواع و اقسام محصولات و خدمات راهها و طریقتها و مکاتب ساخته،تولیدو توزیع شود تا تو و دیگر دردمندان را برای لحظاتی فرو ببرد در دنیای بی دردی توهم مبهم خلسه خواب الوده

تا تو و دیگر دردمندان دور بزنید درد و رنج را

تسکین دهید درد و رنج را

سرکوب کنید درد و رنج را

نادیده بگیرید درد و رنج را

 

هیهات که دور زدن و سرکوب و انکار راه رهایی نیست

 

دوستتان دارم

داوود امین الرعایا

تبریز فروردین 94

Reikividya.blogfa.com

 

مشخصات انسان سالم

ییی

از استاد پرسیدم انسان سالم کیست قسمت دوم

 

استاد گفت

انسان سالم خصوصیتهای زیادی دارد که چند تایش را برایت نام می برم

تا روشن گر راهت در جاده سلامتی باشد

 

انسان سالم دست و پاهایش سرد و لیز و خیس نیست

گرمای ملایم مطبوع و متعادل دارد

انسان سالم رنگ و روی چهره اش زرد و سیاه و کدر نیست

پرنور و بشاش و روشن است

 

انسان سالم تنفسی عمیق و ارام دارد که با حرکت شکم همراه است و نه با سینه

 

انسان سالم ساعتی پس از غروب افتاب خوابش می گیرد و در خوابی پر کیفیت اما سبک فرو میرود و ساعتی پیش از طلوع خورشید خودبه خود و سرحال چشمانش گشوده می شود و به راحتی از رختخواب جدا می گردد

 

انسان سالمی که در روز سه وعده خوراک می خورد می بایست سه الی چهار مرتبه دستشویی بزرگ داشته باشد  به راحتی و روانی کمتر از این تعداد نشانه انسداد و عدم تعادل در کلیت ذهن و جسم است

 

ذایقه انسان سالم هر غذایی را نمی پسندد و در هم خوری و دیرخوری را نمی پسندد و نمی پذیرد

طبیعت انسان سالم اب را به عنوان نوشیدنی می پسندد و دیگر هیچ

 

انسان سالم ادرار مدفوع عرق و لب و دهان بدبو و بد رنگ ندارد

 

انسان سالم ستون فقراتی صاف و کشیده و لگن خاصره ای متعادل و قرینه دارد

 

 

استاد لبخندی زد و گفت هزاران روش و مکتب مدعی درمان و درمانکری وجود دارد

هر جا که می خواهی برو

اما هوشیار باش و بیدار باش

اگر

 پس از مدبه سمت این نشانگان در حرکت بودی مسیر ی صحیح را در پیش گرفته ای و در غیر این صورت فرار را بر قرار ترجیح بده

 

 

دوستتان دارم

داوود امین الرعایا

reikividya.blogfa.com

 

 

مواد غذایی ارگانیک و داستان بوسیدن ماتحت گاو

ننن

 

 

ارگانیک ارگانیک ارگانیک

میوه های ارگانیک

مرغهای ارگانیک

نانهای ارگانیک

چند دهه پیش همه از سیب کرمو بدشان می امد و به دنبال سیبهای سرخ و صاف می گشتند

اما الان سیبی که داخلش کرم زندگی کند نمادی از سلامتی است

 

چند دهه ای بیش نگذشته که همه فهمیده اند طبلی که با صدای بلند میگفت

برای محصولات با کیفیت باید از کودها و سموم شیمیایی

 افزودنی های مجاز

رنگهای مجاز

طعم دهنده های مجاز

 استفاده کرد

طبالی دروغگو داشته است

همه فهمیده اند مرغی که با انتی بیوتیک و هورمون در سالنهای پرنور شبانه روز بیدار است

اصلا هم مفید تر

و سالمتر از مرغهای دهاتی نیست

همه فهمیده اند که شیر و پنیر و کره پاستوریزه و هموزنیزه اصلا هم پاکتر و مفیدتر از شیر و پنیر دهات نیست

سالها گذشت تا همه فهمیدند ارد سفید و جوش شیرین نانواییهای مدرن و دارای تاییدیه بهتر و سالمتر از نان جو ی ضخیم و سیاه دهاتی نیست

سالها گذشت تا همه فهمیدند تفلون های زیبا و استاندارد بهتر و سالمتر از قابلمه های سنگ و مس نیست

لباسهای سنتی خوش نقش و نگار که از نخ و پشم بودند جایشان با لباسهای نایلونی و پلاستیکی عوض شد  و اکنون دوباره تلاش می کنیم تا اصالت را احیا کنیم

هویت کهنمان را با بی هویتی ناب معاوضه کردیم و اکنون در کتابها و موزه ها به دنبال هویت راستینمان می گردیم

مردمان ناامید و خسته از قرص و امپول و داروهای خارجی دوباره پناه اورده اند به قرص و کپسول و پمادهای سنتی

حجامت و تنقیه و فصد

جای اش و ابگوشت را برنج و مرغ و فست فود گرفت و دوباره تلاش می کنیم احیا کنیم

تغذیه سنتی مبتنی بر طبیعت انسانی را

 

دوباره و دوباره

سالها گذشت و گذشت

و مردمان دریافتند حقیقت بسیاری از چیزها را

 

و چه دردناک که با ازمون وخطا فهمیدند

چه دردناک که  پس از گذشت و هدر رفت چند دهه و چندین سال

با پرداخت بهایی بس گزاف

امار سرطانی ها، ام اسی ها، ارتریتی ها افسرده ها ،خودکشی ها ،دیگر کشی  ها بیماری های یاتروزنیک(دارو علت)، بیماری های اتوایمیون، طلاقها ،،نوزده طلاق در هر ساعت،،نازایی ها کم زایی ها ،بچه های بیش فعال و .....

تا حدودی نشان می دهد بهای گزاف این داستان تلخ را

تا حدودی برملا می کند تلخی این داستان اشنا را

 

ناگواری این داستان مرا به یاد داستان تلخ دیگری می اندازد

مردمان هندوستان در صفی طولانی ایستاده بودند و به نوبت پیشانی گاو مقدس را می بوسیدند

سه مرد بیگانه که خرد داشتند و وجدان نداشتند

دورنگری داشتند و انسانیت نداشتند

هوشیاری و اگاهی داشتند اما تعادل ذهن نداشتند

 

در صف جای گرفتند

و در وقت مناسب

به جای پیشانی گاو مقدس

 ماتحتش را بوسیدند

مردمان در بهت و حیرت فرو رفتندی

چه رفتار متواضعانه و فروتنانه ای

مردمان با خود زمزمه کردندی

این بیگانگان از ما بهترانند

از ما تحصیل کرده تر و پیشرفته ترانند

پس حتمابیشتر از ما می فهمند

سپس

 با سر و صورتی شاد و بشاش

  خیلی مسرور و خوشحال

به بوسیدن قسمتهای تحتاتی گاو مشغول گشتندی

ظریفی از بیگانگان پرسید

این کار بهر چه بود

حکمت پنهانش در چه بود

 

دهان خودتان نیز نجس و الوده گشت

ان مردان بیگانه پوزخندی زدند و گفتند

ارزشش را داشت

ارزشش را دارد

ارزشش را همواره خواهد داشت

 

تا این مردمان نادان دوباره  از ته گاو به سرش برسند سالها و سالها طول خواهد کشید

 

 و تنها ما هستیم که قدر این سالها را می دانیم

تنها ما هستیم که قیمت این روزها را میدانیم

 

 

 

دوستتان دارم

داوود امین الرعایا

reikividya.blogfa.com

 

رود متعفن قسمت اول

برایتان گفتم که به سفر رفتم

سفری بر کرانه رود مادر

به سوی ساگارماتا

الهه مادر برفها

برای یافتن راه رهایی از رنج

در راه می رفتم تا به دره ای عمیق و عجیب رسیدم

مردمانی را دیدم که سرتا پای برهنه بودند و در رودی متعفن غوطه ور بودند

کثافت و نجاست با هر موج انها را در خود فرو می برد و انان با تلاشی طاقت فرسا خود را برای گرفتن ذره ای هوا به سطح می رساندند

در اطراف رود درختانی کهنسال بود که شاخه هایشان بر سطح رود اویزان بود

این مردمان خسته و کثیف با هزار ترفند و کلک خود را به نزدیکی شاخسار درختان می رساندند و یکی از انان را با خوشحالیدچنگ می زدند

اما تا جوانه امید

امید به رهایی  در دلشان سبز می شد

شاخه درخت می شکست و انان در اعماق فضولات متعفن دفن می شدند

در حیرت بودم از این داستان عجیب

از استاد پرسیدم

اینان کیستند

به چه جرمی تاوان می دهند

به چه جرمی عقوبت می کشند

استاد لبخندی زد و.گفت فرزندم

تاوانی در راه نیست

عقوبتی در کار نیست

این حقیقت زندگانی مردمانی است که

ناامید می کنند امید مردمان را

این حقیقت زندگی طبیبانی است که نا امید می کنند امید دردمندان را

این حقیقت زندگی است.این باطن زندگی است

دردمندان و نیازمندان به دستان و دهان اینان چشم دوخته بودند

تا امید به بهبودی و درمان دردهایشان را در خود تقویت کنند

هیهات که ناامید گشتند

پرسیدم

اخر چرا چرا اینان امید مردمان را ناامید ساختند

استاد گفت

هرکس که خالی از امید باشد کی تواند که دیگران را امیدوار سازد

هرکس که سلامتی را در درونش ندیده باشد کی تواند که سلامتی درونی را به دیگران نشان دهد

 

اینان در جایگاهی اشتباه نشسته اند

اینان قدرت عمل دارند اما چون امید ندارند

در فاضلاب غوطه ور هستند

اینان چون امید ندارند خلاقیت ندارند

چون امید ندارند اندیشه متمرکز ندارند

به هر شاخه ای چنگ می زنند

هیهات که شاخه ها برای چنگ زدن ساخته نمی شوند

 

شاخه ها برای چنگ زدن ساخته نمی شوند

شاخه ها برای چنگ زدن ساخته نمی شوند

 

دوستتان دارم

داوود امین الرعایا

تبریز.فروردین ف

Reikividya.blogfa.com

 

رود متعفن قسمت دوم

ببببب

 

 

 

 

برایتان گفتم که به سفر رفتم

سفری بر کرانه رود مادر

به سوی ساگارماتا

الهه مادر برفها

برای یافتن راه رهایی از رنج

در راه می رفتم تا به دره ای عمیق و عجیب رسیدم

مردمانی را دیدم که سرتا پای برهنه بودند و در رودی متعفن غوطه ور بودند

کثافت و نجاست با هر موج انها را در خود فرو می برد و انان با تلاشی طاقت فرسا خود را برای گرفتن ذره ای هوا به سطح می رساندند

در اطراف رود درختانی خشکیده و  کهنسال بودند که شاخه های نحیف و فرسوده شان  بر سطح رود اویزان بود

این مردمان خسته و کثیف با هزار ترفند و کلک خود را به نزدیکی شاخسار درختان می رساندند و یکی از انان را با خوشحالی چنگ می زدند

اما تا جوانه امید

امید به رهایی

امید به بهبودی

امید به درمان

امید به اصلاح وضع

امید به تغییرات

امید به تحولات

امید

امید

امید

 در دلشان سبز می شد

شاخه درخت می شکست و انان بیشتر و بیشتر در اعماق فضولات متعفن دفن می شدند

در حیرت بودم از این داستان عجیب

از استاد پرسیدم

اینان کیستند

به چه جرمی تاوان می دهند

به چه جرمی عقوبت می کشند

استاد لبخندی زد و.گفت فرزندم

تاوانی در راه نیست

عقوبتی در کار نیست

این حقیقت زندگانی مردمانی است که

امیدشان به دیگران است

امید به طبیبان و حکیمان و مصلحان

امید به کارگزاران و مسیولین و مسیولات

امید به خارجیان و خارجیات و خارجیون

 

این حقیقت زندگی اینان است.این باطن زندگی اینان است

امید به شاخه های خشک درختان خشکیده

 انان را در حجم عمیق. عفونت بیشتر و بیشتر غرقه می سازد

اینان را بنگر

از شاخه ای به شاخه ای و از درختی به درختی

و درس دنیا تکرار خواهد شد

بی نهایت بی زمان

 

به هر شاخه ای چنگ می زنند

هیهات که شاخه ها برای چنگ زدن ساخته نمی شوند

 

شاخه ها برای چنگ زدن ساخته نمی شوند

شاخه ها برای چنگ زدن ساخته نمی شوند

از استاد پرسیدم

ایا راه رهایی دارند از این مجرای عفن

استاد لبخندی زد و گفت بنگر

انسانی برهنه و غرقه در نجاسات را دیدم

او خسته بود از چنگ زدن به شاخه ها

او ناامید شده بود از شاخه ها

او خسته شده بود از تلاشهای بی فرجامش

ناامیدی ناامیدی ناامیدی

از شاخه ها از درختها از دیگران

 

برای لحظه ای نوری درونش را روشن کرد

برای لحظه ای نوری وجودش را افروخته ساخت

او رها کرد تلاش را

او رها کرد چنک زدن را

او رها کرد زور زدن را

او تسلیم شد به جریان جاری

 

او خود را غوطه ور ساخت بر سطح ان رود کثیف

او خود را رها ساخت بر سطح ان رود کثیف

استاد لبخندی زد و گفت

ان لحظه اگاهی لحظه مبارکی است

این لحظه اگاهی لحظه مبارکی است

او اعتماد کرد به جریان جاری حیاتش

او اعتماد کرد به جریان جاری زندگیش

اعتماد و رهایی او را سبک ساخت

و غوطه ورش کرد بر سطح ان رود کثیف

اکنون چشمهایش می بیند

اکنون گوشهایش می شنود

او اولین گام برای رهایی را برداشته است

 

 

اکنون اکنون اکنون

این لحظه اگاهی لحظه مبارکی است

این لحظه اگاهی لحظه مبارکی است

این لحظه اگاهی لحظه مبارکی است

با نفست باش

اگاه از نفست باش

 

 

دوستتان دارم

داوود امین الرعایا

تبریز.فروردین 94

Reikividya.blogfa.com

 

 

 

داستان اشرف مخلوقات

gggg

 

گربه کوچک و نحیفی را دیدم که بسیار کثیف بود

در میان زباله ها به دنبال غذایی برای خود و فرزندان نوزادش بود

برای ذره ای ته مانده غذا هزاران التماس از چشمانش می بارید

از بدنش بوی تعفن می امد

از او پرسیدم اخرین باری که قدرتمندانه به دنبال شکار موش رفتی کی بود

اخرین باری که سرافراز از شکار موش به خانه بازگشتی کی بود

اخرین باری که با طبیعت خودت همراه بودی کی بود

اخرین باری که با مادر طبیعت همسو بودی کی بود

 

نکاهی تلخ به من انداخت و پوزخندی زد

و با صدایی لرزان گفت

ای ادمیزاده

اخرین باری که برای سیر کردن شکم خود به دنبال میوه بر بالای درختان و به دنبال ریشه ها در خاک جستجو می کردی کی بود

اخرین باری که سر در رودهای جاری پاک فرو کردی و اب نوشیدی کی بود

اخرین باری که با پاهای برهنه بر زمین پاک دویدی کی بود

اخرین بار ی که درختی را در اغوش گرفتی کی بود

اخرین باری که طلوع و غروب خورشید را نظاره کردی کی بود

اخرین باری که برهنه زیر اسمان پر ستاره شب خوابیدی کی بود

جلوتر امد و بویم کرد

دماغش را جمع کرد و کفت

ادمیزاده بو می دهی

بوی عفونت

بوی تنبلی و.تن پروری

بوی گوشت و مرغ هورمونی

بوی جوش شیرین و روغن پالم

بوی کورتون و انتی هیستامین

بوی انتی بیوتیک و بوی مسکن

بوی  مخدرها و الکل

بوی میوه ها و سبزی های مسموم سم خورده

 بوی خیانت و نامردی می دهی ادمیزاده

نگاه دردناکش را به من دوخت و گفت

چرا چرا اینکار را با ما و خودت کردی

جوابی نداشتم

جوابی نداریم

سرم را پایین انداختم

سرتان را پایین بیاندازید

گربه نحیف ادامه داد

ترستان از هوشیاری

هراستان از بیداری

خودت و خودتان

ما را و سایر گونه های این سیاره ابی زیبای را

فرو برد در

مغاک تیره توهم مبهم خلسه خواب الوده

فرو برد در گرداب سیاه توهم مبهم خلسه خواب الوده

فرو برد در حفره بی انتهای توهم مبهم خلسه خواب الوده

نه حرفی داشتم و نه دفاعی

پس

استعفا نمودم از مقام اشرفیت مخلوقات

استعفا نمودم

استعفا نمودم

دوستتان دارم

داوود امین الرعایا

Reikividya.blogfa.com